۱۰/۰۵/۱۳۸۱

در اروپا چند نفر ايراني هست؟در آمريكا چندتا؟ اونوقت چند تا نهاد مدني براي محافظت از حقوق اين اقليت فرهيخته و ثروتمند و با فرهنگ و تحصيلكرده و .. وجود داره؟
...گاهي فكر مي كنم اين همه ايراني فعال و نابغه و علاقه مند كه خارج از كشور هستن ،واقعا غير از نجات مملكت ،هيچ كار مفيد ديگه اي نمي تونن انجام بدن؟
شايدم منو جو گرفته و فكر مي كنم اونجا خيلي خارجه و از كنار گود دارم دستور لنگ كردن صادر مي كنم..شايد هم چنين موسساتي وجود دارن و فعاليت مي كنن و من خبر ندارم.
كسي چيزي نمي دونه؟


×××
دو روزه كه نخوابيدي،هفده هجده ساعت يه ضرب كار كردي،از ساعت سه صبحش فرودگاه بودي،توي اين هير و وير دنبال شيش تا كار شخصي هم دويدي،حسن ختامش هم يه خارجي دونگ نصبت شده كه ويزاشو بايد تو فرودگاه بگيري،ضمن اين كه بارشو هم تو دوبي جا گذاشته و عرضه خريدن خمير ريش از فروشگاه هتل رو هم نداره..

مياي بيرون ،ماشين نداري، برف مياد ،باطري موبايلت تموم ميشه، يه قهوه داغ توي يه جاي آشنا و خالي مي خوري و از خيابان ونك سرازير ميشي....

دو سطر بالا تصوير بهترين حال و هوايي است كه مي توانم به ياد بياورم..و عاشق خودم بشوم!!


×××
شراب تلخ مي خواهم كه مرد افكن بود زورش...نداري،ژرژيك جان؟!
×××


***
there’s a reason why people don’t stay who they are.
قال پتي اسميت(عليهاالسلام)


۱۰/۰۴/۱۳۸۱

از اينكه زنده ام خوشحالم..اين رو با نهايت خودخواهي مي گم..در واقع به نظرم ،خودم تقريبا تنها آدم مهمي هستم كه به اندازه كافي به فرديت من احترام ميذاره..البته اين موضوع عجيبه ولي جالب نيس..بگذريم.
“از اينكه زنده ام خوشحالم..“بايد حواسم باشه كه اين مطلب يادم نره.
...يه قلم مهمان نوازي ايراني:
غذاي كارخانه پلو و خورشت قيمه است..تو البته چون ميهماني برايت زير پلو چند تكه گوشت ماهيچه پنهان كرده اند! و وقتي به آقاي راننده مي گي مي خواي از شهر سيگار بخری مي بردت به يه ميدون تاريخي كه دور تا دورش مغازه هاي عمده فروش سيگار و تنباكو هستن...تازه براي خريد چيپس ميخواس مارو ببره فروشگاه رفاه، اون سر شهر ،كه با هوشياري انقلابي ما مواجه شد و به يه بقالي همون دور و بر رضايت داد.
...يكي دو ساعت بعد هم به مراسم “قل قلي“ و هر جور ساخته شدني كه طلبه باشي ،دعوت ميشي..البنه در هتل چوبرختي! وجود ندارد.

۹/۲۵/۱۳۸۱

..به محض اين كه مشكل افسردگي حاد اطرافيانم را يك كاريش بكنم...خودمو به يه روانپزشك حاذق نشون مي دم.
شعري از من:

وقت نيست
پس زود اين شعر را بگويم
تا لوله نتركيده
..تلفن زنگ نزده
تا برنامه بعدي امروز را دريافت نكرده ايم

قرار نبود شعري در كار باشد
تنها قرار بود ،در اين برهه از تاريخ،ظرفها شسته شوند.

خب الحمدلله
به بهانه اين كاغذ هاي كاهي
فرصتي شد
تا
به غريبه در آينه بگويم
سلام!

..
ببخشيد،زنگ زدند.
شاعر تنهاست،رويايي است ..نمي بوسد،عشق نمي ورزد،نمي جنگد،گاهي حتي نمي خواهد بفهمد،......هست، نگاه مي كند،تظاهر مي كند.....شاعر خودخواه است..خيالباف- خودخواه-خرفت،...خ بعدي،خلاق مثلا،او را نجات نمي دهد.

..جديدا حرفهاي گنده تر از دهن مي زنم،توجه داري كه؟!

۹/۱۵/۱۳۸۱

...“وقتی حقيقت رو پوست کنده بگی مثل يه دروغ شاخدار ميشه که ماتحت آدمو پاره ميکنه ...“
اغلب در طول روز،ايده هاي درخشان و در افشاني به كله ام خطور ميكنه و تصميم ميگيرم شبانگاهان اونارو به ميراث فرهنگي بشر اضافه كنم..مطلبي كه هست يا فراموش مي كنم يا به موقع متوجه احمقانه بودن افكار عميقه ام ميشه...خلاصه نهايتا “فرت“هر چي دم دهنم مياد ميزنم ميره..شايد خاصيت وبلاگه يا بي خاصيتي من..
از اين موضوع بي اهميت احتمالا تنها كسي هم كه متضرر ميشه همون بشريته!
همين.
بعضي وقتا ممكنه غمگين يا افسرده يا پژمرده باشي ...ممكنه شنگول يا ملنگ باشي،ممكنه اعصاب نداشته باشي،ممكنه مظلوم واقع شده باشي يا مستاصل باشي...ممكنه حال نداريا خسته باشي يا هر چي..
حالا اگه هزار بار ،هر روز خدا ببيني كه حالت مث ديروزه،منطقا بايد اولين چيزي كه بهش شك مي كني مخ خودت باشه،...تشخيص من اينه كه تو هم يه جورايي معتادي ...مث بنگي ها و احتمالا خود بنده!!

۹/۱۲/۱۳۸۱

...((دوجور ميشه نوشت: انقدر بنويسی تا تموم شی. يا نوشته هات نتيجه پردازش خونده هات باشه. فقط تو حالت اوله که تموم ميشی. نوشته هات هم. اونوقت از خودت ميپرسی "کل زندگی من فقط 6 ماه حرف بود؟"))
...راس مي گه،خب!بنابراين:
خانوما ،اقايون..خير از جووني و خوشگلي تون ببينين..بي كس از دنيا نرين،..تو رو ارواح اجداد آدم خوارتون،يه Emailبه ما بزنين،كه ناكام و ناتمام از اين دنيا نريم!
..خدايا، به حق پنج تن ،پدر email فرستو بيامرز...


۹/۱۰/۱۳۸۱

PIZZA

-چطوري؟
-اي بابا..اخ.. پيف..اه ..اوه..اين چه وضعيه آخه؟
اينم زندگيه؟..گندش بگيرن...اون از اون ،اينم كه از اين..هر چي زور مي زنيم هيچي...اول قرار نبود!چرا اينطوري شد پس؟!....مزخرفمزخرفمزخرف...خيلي مزخرف.
-ميگم...كاري نداري؟!
(...لابد اگه بگي“ خوبم“ سوسك ميشي!)


-چرا؟
-چون :رفيق ناباب،استبداد،خفقان،فشار كار،بدهي،اين مردم نفهم،خستگي،نون بربري،زغال خوب،به خاطر خودت،آينده نا معلوم،مبارزه با سيستم،همرنگي با جماعت،....
-گه خوردم!
(..بگو“ببخشيد“،يا اقلا بگو “دلم خواست“)

-چه خبر؟
-هيچي!..تو چي؟
-....هيچي!
-نه!جدي!؟
( ] ...[ )

-تو مي گي چيكار كنم؟
-نظر خودت چيه؟
(ر.ك. دستور العمل مشاوره)

-مياي بريم كوه؟
-مگه بيكارم؟!

-حالت خوبه؟
-از تو كه بهترم!

***

..در ادامه مطلب فوق:
ديشب تو همت، يارو نئشه و خراب كوبيد در كون ماشين پشت سريم،اونم تحت تاثير نيوتون بي شرف، اصابت كرد به ماتحت ماشين من.ماشين خودش و پشت سري من له و لورده شدن.منم سهم خوش شانسيمو دشت كردم و مختصرا هاچ بك شدم.(نيم ساعت قبلش براي اولين بار در زندگيم تو يه قرعه كشي برنده شده بودم: “يك پيتزا براي هفته آينده !“)
حالا پياده شدم ،دارم كمكش مي كنم،بهش ميگم:خودت خوبي؟
ميگه :از تو كه بهترم!

(شايدم راس ميگه!چون اون بيمه داره ،من نع!)


***

در اثر مطالعه يك كتاب كوتاه، از مطلب بسيار مهمي مطلع شدم:
شبانه روز براي اديسون،گاندي، بيل گيتس ،جان لنون و..هم درست 24 ساعت بوده است!
باشد تا اين حقيقت بديهي مثبت انديشانه را نيز ضايع كنيم!!

۹/۰۴/۱۳۸۱

اين دفعه ديگر اجازه نميدهم..محال است..بهاي گزاف و بيهوده اي پرداخته ام..اين بار خريتم را باز توليد نميكنم..اين بار اشتباه نمي كنم
اين بار كه به دنيا بيايم!
مگه ته؟

۹/۰۲/۱۳۸۱

چند مطلب درباره اين اجنبي هاي خواهر فلان ،واين ماهاي كار درست:

تو يه جايي(مثلا نيروگاه كرمان!)يكي از يه مهندس ايتاليايي پرسيد؟“به خدا اعتقاد داري؟“
وي پاسخ داد:“به خداي غربي ها ،نع! ..ولي به خداي ايرانيها خيلي!!“
:“چطور؟“
:“..خب اينجور كه شما كار مي كنيد ،و با اين حال زنده سالم و سيريد...خداوندتان بيشك خيلي تبارك و تعالي هستش.“

يه بارم،چن وقت پيش يه انگليسيه ازم پرسيد:“ببخشيد،اين انشاالله يعني كي؟“!
:“!!@#&/%..“

...حالا همين پريروز ،تو ماشينم(چند ساعت پيش از بريدن پلوس و توقف كاملش!)تو ترافيك سر دولت ،ديدم يه فرنگي پدر سوخته اي داره بهم از تو لندكروزنمره سياسيش(كه كوفتش بشه)اشاره ميكنه،فكر كردم آدرس ميخواد بپرسه،گفتم“ بله؟“
با لهجه و سرعتي كه هر اكابر نرفته اي هم بفهمد گفت:“چراغ ترمزت خرابه ،بنابراين وقتي ترمز ميكني ماشين پشت سري متوجه نميشه.“
گفتم :“ممنون“(ونگفتم يه سال و نيمه اين طوريه!)
.......به نظر من كه يارو دو روزبيشتر از رسيدنش به تهران نمي گذشت !

۸/۳۰/۱۳۸۱

“اگه تو از پيشم بري شمعدونبا دق ميكنن شكايت عشق تورو به مرغ عاشق ميكنن“

خب؟!
سيد هميشه اونجا نشسته،براش فرقي نمي كنه كه زمستونه يا تابستون روزه يا شب ،واسه خودش اون دور و بر مي پلكه.با كلاه سبز و عباي قهوه اي و جديدا يه شلوار بلوجين گشاد كه معلوم نيس از كجا گيرش اومده.گاهي پيش سيگار فروشه ميشينه.زمستونا اگه ساعت سه صبح بياي بيرون سيدو مي بيني،در واقع بخار دهنشو اول تشخيص مي دي.اگر بهش سلام كني (مث همين نيم ساعت پيش)با صداي بلند ميگه عليكم السلام!سيد هميشه تميزه ،شايد چون پاتوقش دم حموم حسن آباده.فكر كنم اصلا چيزي نمي خوره!تو اين بيشتر از دويست باري كه ديدمش، نديدم چيزي بخوره.
سيد تنهاس ولي به نظر غمگين نمياد.شايد عارف بزرگيه كه مريد نداره، شايد صرفا از زور خنگي بي غمه،شايد يه عاشق شكست خورده اس كه جز “عليكم السلام“چيز ديگه اي به دهنش نمياد.
سيد بدهي نداره،قسط نداره(چون چيز ديگه اي هم نداره)،از پروژه هاش عقب نيس،گيربكس ماشينش صد متر بالاتر پياده نشده،با زنش(يا دوست دخترش!)مشكل نداره،فردا نبايد به كسي رو بزنه و پول قرض كنه،نگران ده سال ديگه نيس(چون خيلي پيره)هيچوقت هم از اين كه داره كچل ميشه يا كونش كنده شده ناراحت نيس ،شايد به خاطر اون كلاه و عبا.
هرچي فكر ميكنم نمي فهمم سيد تو چه جور عالمي سير مي كنه،اونم احتمالا همين نظرو نسبت به من داره(شايدم الان داره تو وبلاگش پشت سرم حرف مي زنه!)
.....تازه من و سيد اصلا بچه محليم.....
ميدوني ! انقدر آدما فرق ميكنن كه گاهي به نظرم مي رسه همه اين عملياتي كه ما به عنوان زندگي اجرا ميكنيم،از بيخ خاله بازيه.









۸/۲۸/۱۳۸۱

مي گفتم،با اوصاف اين دنيا، براي آدميزاد البته بهتره كه خدايي وجود داشته باشه،اما براي خود خدا به حتم نبودنش آبرومندانه تره. و چقدر هم با اين ايده بي نمكم (و موارد مشابه اين يكي)ته دلم تفريح مي كردم.
كفر گويي اما،بدون تعارف،نيازمند كمي دل خوش است.و گرنه وقتي چهار چرخت هواست و از جهات اربعه سپوخته مي شوي و خودت و تايتانيكت داريد با كله فرو ميرويد..،اگر يك دفعه ببيني كه چارچنگولي، مث بختك، افتادي رو سينه اتاقت و داري رو به قبله سجده مي كني هيچ از خودت شرمنده نمي شي...باور كن .


****

خونه هاي قديمي اصفهانو ديدي؟ ،يا اينا كه تو سريالاي تلويزيون آدماي خوشبخت رو نشون مي دن،تو خونه هاي حوض دار .آره خيلي خوشگلن!ميدونم،موضوع اين نيس.غير از خوشگلي حرفاي ديگه هم ميزنن.ترجمه اش اينه كه خونه يه جاييه كه با اجتماع مرز ضخيمي داره با دري كه از پشتش مي فهمي كي اونور داره در ميزنه. خونه يه بهشت خصوصيه كه اين كه توش چه خدايي حكومت مي كنه به كسي مربوط نيس ..در عين حال اين خونه (كه به دلايلي ،ازجمله ترموديناميكي،حياطش رو در بر گرفته )از پشت بوم به همه خونه هاي ديگه شهر وصله و شبكه ارتباطات خاله زنكي از اون بالا يه چس حاج آقا رو هم “ميس“ نمي كنه.مث چادر (در نسخه سنتي اوريجينالش)كه با يه باد دادن تمام تكنيكهاي سكسي هاليوودي رو پشم ميكنه.نمي دونم دقبقا اين بار زور به كجام اومده كه به علائقم هم رحم نمي كنم!

****

“خواهي نشوي رسوا،همرنگ جماعت شو“فرض كن همه توي يه مملكت به اين روش زندگي كنن!(نمي كنن؟)..وقتي بهاي شكستن هر جور ارزش بي ارزش و هر قسم هنجار نا بهنجاري خيلي بيش از اون باشه كه يه آدم با عقل متوسط هيچ رقم حاضر باشه زير بارش بره..وضع اين ميشه كه هست،و اين سيستم هميشه به خودش فيد بك ميده و خودش رو تقويت مي كنه.
اينطوريه كه “ يك لحظه غفلت ،يك عمر پشيماني“ دور و بر ما،اينقدر مصداق عيني داره.امثال اقاجري و باطبي خوشبختند(شايد چون معروفند)،دختر هايي كه در خوزستان به بهانه هاي ناموسي به دست برادران غيور نفله مي شوند،و نمونه هاي مشابه تهراني كه با يك درجه تخفيف همه روحيه و فرصتها و شخصيتشان زير راديكال ميرود..
باور كن من يكي اگر ببينم برادر غيور فوق الذكر بيانيه اجلاس بين المللي زنان را از حفظ دارد تعجب نمي كنم. روي كاغذ ما خيلي روشنفكريم ،بافرهنگ و فرهيخته ايم،روي كاغذ.من ،شايد از فرط خنگي ،نمي فهمم كه سيستمي كه غالب ارزشهايش مورد توافق هيچ فرقه اي نيست چطور اين قدر ميتازد. رژيم ريا ،بدون حداقل انعطاف...لابد تعارف مي كنيم.
بحث امروز و آخوندا و .. اينها نيس .اون فهرست مطول عبارات حكيمانه پر كنايه ،و رندي حافظ و ..انگار به رياكار بودن مي باليم و مفاخر كم شمارمان را نيز به آن مفتخر مي كنيم.دو روييم و هر دو رويمان تقلبي است!
طبعا حرفي كه ميزنم مستند نيس،چون محقق نيستم و عصباني هم هستم!
: براي مدت طولاني(شايد از ازل!) ما ارزش هاي زوركي را بدون رد كرن،يا پذيرفتن دور زده ايم و احساس زرنگي كرده ايم ..در عمل اما بهايي بيش از رد و قبول بيشمار ارزش دور و برمان پرداخته ايم،و از شدت زرنگي هميشه هم كاسه داغتر آش بوده ايم.
حالا هم توي جيبمان به جز يه مشت تشتك نوشابه و سكه هاي قراضه خارجي هيچي نيس ،كه با زرنگي به جاي پول راست راستي(كه وجود ندارد)، تو پاچه هم مي كنيم.

****

آقا، چه رودهء درازي داشتم امروز .
ضمنا خونتون به جوش نياد ..اينا مسايل(نه حتي عقايد!)شخصي من هستن ..نه چيز ديگه!
با اجازه.

۸/۲۷/۱۳۸۱

همين الان يه وبلاگ ديدم توپرشين بلاگ كه از اسمش مورمورم شد..البته توش خالي بود فقط يه دونه از اينا :)
حالا اگه كرم داشتي رفتي ديديشو ضايع شدي پاي خودت!

...براي همون اسمايلي ! 11 تا پيغام گذوشتن..زاقارتاكوس!!
هيچي ..رد مي شدم گفتم يه چيزي بگم ،نگن لالي!

۸/۲۲/۱۳۸۱

چند روزي است عمو شده ام،پسره احمق سينه مادرش رو نمي گيره،...بهش ميگم بدبخت بيست سال ديگه بايد براي يك چهارم اين ناز صد تا دختر جور واجورو بكشي.بچه است خب !عقلش نمي رسه، قدر نمي دونه..

۸/۲۱/۱۳۸۱

.“...دیشب پس از نه ساعت تاکسی راندن، سه‌ی شب مرا برده‌اند منزل يک نویسنده‌ی ديگر راننده‌ی تاکسی يا راننده تاکسی‌ی نويسنده. با او و يک دوست راننده تاکسی‌ی مامور بيمه‌ی آرشيتکت، تا شش صبح آبجو خورديم و سيگار کشيديم و درباره‌ی تعبير رويا و تانترا و تعريف اسطوره و اسطوره سازی و اسطوره‌شکنی و اسطوره زدايی و برخی معقولات ديگر بحث و فحث کرديم...“از اينجا

..ما ايرانيها..!
-الو؟
-سلام..چطوري؟
-اي!..تو چي؟
-منم اي!
-چه خبرا؟
-هيچي..تو تعريف كن
-چي بگم؟..سلامتي
-..كاري باري؟
-نه..قربانت
-خدافظ!

داشنم فكر مي كردم قبلا بيشتر مزخرف مي گفتيم يا الان!

۸/۲۰/۱۳۸۱

Khairallah Tulfah wrote a book which was published and distributed by the government press: "Three whom God should not have created: Persians, Jews and flies."
عنوان با نمكيه؟..اينجاس

۸/۱۸/۱۳۸۱

هرگز به خودت نگو“ديگه بدتر از اين نميشد“..چون احتمالا مي شه!

۸/۱۵/۱۳۸۱

سفسطه با منطق چه فرقي دارد؟منطق،دليل و برهان،علت و معلول،چرا و زيرا،براي عالم فيزيك و شيمي ساخته شده اند،در روابط شخصي منطق و سفسطه و محاكمه و ترور شخصيت،گاهي،قابل تفكيك نيستند.در عالم احساسات فقط عشق نيست كه جلوي منطق و عقل ايستاده،نياز هم هست ،منفعت هم هست،استرس هم هست،غم هم هست ،نفرت هم هست،نگراني هم هست،حيراني هم هست..
همه اينها در كنار هم جبهه واحدي را در مقابل عقل تشكيل داده اند..و اگر دستشان برسد در استفاده ابزاري از عقل و منطق امساك نمي كنند.

۸/۱۴/۱۳۸۱

من مي گم دو تا ملت ايران وجود داره:
1- ملت غيرتمند هميشه در صحنه
2-ملت بي غيرت پشت صحنه


حالا خودت بشمر ببين كدوما بيشتر هستن!

۸/۰۷/۱۳۸۱

چه خالي مي ده،خودم يه كس وپرتي مي نويسم،بعد باز خودم ميرم مي خونمش و فيض ميبرم.

فقط به خودم ايميل نمي دم!
-“..كون كش ،فحش نده خانواده هست“
كمي كه نجابت به خرج مي دادي دهنت رو صاف مي كرد ..طبعا ذله مي شدي:
-“گير عجب خري افتاديم ،ها“
-“خودت گير عجب خري افتادي“..
نكته احمقانه اش اينه كه اين جمله رو من اقلا صد بار ازش شنيده ام!
خوب نميشي..
..عادت هم نمي كني
عوض هم نمي شي
..از قضا ظاهرا دق هم كه نمي كني..

پس بگو به درك.(لابد)

۸/۰۵/۱۳۸۱

زندگي كردن عجب كار سختيه..آدم چطور مي تونه وقتشو به بطالت نگذرونه؟من هميشه هزار تا كار دارم ،كار به معني كار،كه حداقل پونصدتاشون به تاخير هم خورده ان.به صد تا موضوع مختلف علاقه مندم.به تعداد قابل توجه دوست و رفيق دارم.مي تونم اقلا براي آينده برنامه ريزي كنم،يا زبان بخونم،يا مث حالا چيزي بنويسم خطي بكشم.

اما با اجازه تون يهو ميبيني با آرامش بسيار نشسته ام پاي تلويزيون،كانال عوض ميكنم و سيگار مي كشم.به مدت 17 ساعت.

به اخبار ديروز BBCتوجه فرماييد:
1-تك تيرانداز واشنگتن شناسايي و دستگير شد.او مسلمان است ونسبت به القاعده سمپاتي داشته.گيرم كه جزو ارتش آمريكا هم يه خورده بوده.
2-10 نفر پاكستاني مسلمان تندرو در رابطه با انفجار بالي شناسايي شده اند.با عكس دسته جمعي!در فرودگاه!!
3-يك عده مسلمان تندرو چچني يك تياتر را در مسكو اشغال كرده بيش از 700 نفر را گروگان گرفته اند.
4-يك فروند عرب فلسطيني متولد اردن،و البته مسلمان، كه در لندن اينگيليسا زندگي مي كرده(و به تازگي با bbc مصاحبه كرده)،و در الجزاير،اسپانيا،فرانسه و اردن پرونده قضايي دارد ،در رابطه با ترو ريسم و القاعده و اينا تحت پيگرد قرار گرفت و در لندن دستگير شد.
5-سربازان اسراييلي پيرو حمله انتحاري دوشنبه كه منجر به مرگ 14 غيرنظامي شد ،بوسيله تانك به روستاي جنين مراجعه كردند تا عوامل مسلمان تندرو دست اندركار را دستگيركنند.
6-بزرگان نسبت به احتمال حمله القاعده به خطوط راه آهن آمريكا هشدار دادند.
7-اتحاديه اروپا راهكارهاي گسترش را بررسي مي كند.!

چه آشي بشه!!..چرا اخيرا مسلمونا اينقدر تندرو خيز شدن،يهو؟!ميدوني انگار دنيا يه جاي خيلي امن و امانيه و فقط يك عده حشرات موذي ،به نام مسلمان تندرو ،مخل نظم هستن.احمقانه است ،و به همين خاطر هيچ بعيد نيس، اين كه اسم ايران تو اين قضايا برده نميشه ، منجر به يه زلزله هشت ريشتري بشه!



“حالا كه اين تروريست هاي مسلمان خطرناك به كشتي و تئاتر ما حمله كرده اند،پس ما هم در جنگ با عراق و اين تروريست ها از آمريكا پشتيباني مي كنيم!“به نظر من كشورهايي مثل فرانسه و روسيه به همبن روشني كه ما ميفهميم اين مجموعه حوادث را به عنوان اشاره اي از جانب آمريكا دريافت مي كنند و بر اساس آن تصميم مي گيرند.احتمالا بيش از من و شما هم در اين مورد شواهد قابل استناد دارند!به نظرم در عالم كله گنده ها اين ماجراها جز اعمال فشار آمريكا چيز ديگه اي نيس.

فرض كن آمريك(يا بوش!) بر مي گردد به حضرت پوتين مي گويد :“مياي با اين تروريست هاي مسلمان بجنگي يا تروريست هاي مسلمانم را بندازم به جونت؟!“

...كل اين قضيه هم البته تقصير اين چشم چپ هاست،لابد!




حالا اينو داشته باش كه روسها با اين استفاده واقعا بهينه اي كه از گاز هاي سمي كردن،با چه شرم و حيا و رودربايستي اي بايد با آمريكا،در جنگ با توليد كننده بالقوه سلاحهاي كشتار جمعي، همراهي كنن!


۸/۰۴/۱۳۸۱

..به انبوه پيكان سواراني كه در آفرينش و تحمل بلاي ترافيك شريكند نگاه مي كنم..وضع اسفباري است كه به آن عادت كرده ايم..بيچاره هاي جهان سومي مسلمان با درآمدهاي زير خط فقرتان!
..يادم آمد كه ابنها حداقل يه پيكان دارند..با اين اوصاف پس وضعشان از من يكي بهتره..پس خفه!!

۸/۰۳/۱۳۸۱

..((چرا نمينويسم ؟

خوب لابد هيچي واسه نوشتن ندارم ... يا شايدم دارم ولي نميشه نوشت ... يا شايدم ميشه نوشت نميشه پابليش کرد ... يا شايد ميشه پابليش کرد ....... چي شد !!!... ))
فكر مي كردم فقط مشكل منه..در واقع فكر مي كردم به خاطر ويژگيهاي منحصر به فرد منفي ام! بايد اينطور باشد..اما هر چي وبلاگ مي خونم مي بينم همه..يا تقريبا همه..با اين قضيه كه “آدم سخته خودش باشه“ مشكل دارن!

بعد به اين نتيجه رسيدم كه وقتي آدم فرضا خنگه ،يا مثلا از خودش خوشش نمياد، چه لزومي داره كه مساله رو اين طوري مطرح كنه؟!
خب...باشه...يه بار ديگه هم امتحان مي كنيم....اين دفعه شايد يه جور ديگه.
چشمم ترسيده كه مي گم شايد.

۷/۲۰/۱۳۸۱

"اگه واقعا می خوای بيشتر بشنوی اصرار نکن، برو ظرفيتتو بيشتر کن."
از كاپيتان هادوك
..قصارات قابل تاملي دارد!..به نظرم با اون هاپيتان كادوك توي من من وتيلو يه نسبتهايي داره!

۷/۱۷/۱۳۸۱

به قولي: ما درسته كه دموكراتيك نيستيم،اما كاملا ديكتاتوري هم نيستيم،يا بالعكس....اين قضيه غير از عالم سياست، عموما در خانه مان هم صدق مي كند.

۷/۱۴/۱۳۸۱

خدا كجاست؟نيستِ.داستان من گندتر يود.در دنيايي كه آنچه هستي ،آنچه مي خواهي ،وهمي است ، خيالي است دروغي است،نه رويايي حتي.و هيچ چيز با تو سر سازگاري ندارد.به كجا مي روم؟كيستم؟هر روز همه جا در هزاران مجله درجه سه،ماجراي هزار آدم مثل من نقل مي شود.من،ناتوانم.روي دو پايم نمي توانم بايستم،كه زير پايم خالي خاليست.و باري است بر دوشم فراتر از توانم.من هيچ نيستم جز بازيچه اي، كه حقيقتي تكراريست.
بر من نخند نگري..جالب نيستم.شكسته ام،همه چيز را شكسته ام با خود .تنها نيستم،نمي توانم باشم.جايي ايستاده ام،كه شايد.جايي كه خداي دو عالم بر من پسنديده و صلاح هيچ كس را لحاظ نكرده.من،مي ترسم.دستهايم مي لرزند.غروري ندارم كه كمكي را پس بزنم.كمكي امّا نيست،نمي تواند باشد.باريست كه سبك نمي شود.گم شده ام سالهاست.و حجم گم شدنم تصاعد هندسي دارد،با جهش هاي عظيم ،چون امروز و حالا.و همه تئوريهاي عالم مصداق پشمند،پشم.
كسي كه تنها ايستاده ،براي محاكمه خود را دارد،من امّا دادگاهم را به دوش مي كشم ،تنها نيستم.تنهاييم،نه اراده و نه تقدير،كيفر من است،به گناه خلقت،خدايا نيستي،نيستي؟
كاش بودي.

تمام شده ام.بزن،مهر“باطل شد “را.چه ساده تمام مي شويم با هم.كاش دنيا ،ديگر بود.

۷/۱۳/۱۳۸۱

يه زماني عاشق تلفن بودممث دختراي 14 ساله،و گراهام بل رو بزرگترين مخترع تاريخ مي دونستم.از شنيدن زنگش خوشحال مي شدم.موبايلو كه فروختم انگار از بچه ام جدا مي شدم....و از دوران مزوزوييك حرف نمي زنم.
حالا مدتيه زنگ تلفنم قطعه ،اگه بخواين مي تونين پيغام بذارين،اگه بخوام جواب مي دم.
بل هم مث بقيه است!



President Bush and Colin Powell were sitting in a bar.
A guy walks in and asks the barman, "Isn't that Bush
and Powell sitting over there?"
The barman says, "Yep, that's them."
So the guy walks over and says, "Wow, this is a real
honor. What are you guys doing in here?"
Bush says, "We're planning WW III". And the guy says,
"Really?
What's going to happen?" Bush says, "Well, we're going
to kill 4 million Iraqis this time and one bicycle
repairman."
The guy exclaimed, "A bicycle repairman!!!, why kill a
bicycle repairman?
Bush turns to Powell, punches him on the shoulder and
says, "Well, I win the bet.
I told you no one would worry about the 4 million
Iraqis!"


۷/۰۸/۱۳۸۱

بد است كه آدميزاد در زندگاني هدفي نداشته باشد.
بد است كه آدميزاد در زندگاني اصولي نداشته باشد.
بد تر اينكه آدم براي زندگاني حتي روشي نداشته باشد.
...اما اينكه اصول و روشهات هميشه براي خودت و ديگران مايه دردسر باشند،ديگر افتضاح است!

مثل جمهوري اسلامي و..من!

عكس عروسي چه گوارا را ديده بوديد؟مثل موشي در كنار گربه.يا پسر چموشي در جوار ناظم خشن مدرسه!..شباهت چنداني به“چه“افسانه اي ندارد،به غير از شلختگي..لبخندي زده و مودب...



گفتم چه گوارا، راستي حال خواهرت چطوره؟!
باز Ftv و برزيلي ها،كه مايو پوشان رژه مي رفنتد.وسط n تا برنزه باريك اندام كه مختصر مايويي پوشيده اند،يكي دو تا شان بد جوري تو چشم مي زنن..داشتم فكر مي كردم اين مايو هاي گل گلي چه چيز خارق العاده اي دارند.
دقت كه كردم ديدمtexture پارچه هر دو مايو(كه صورتي و آبي روشن بودند)عكسهاي كوچك چهره چه گواراست..البته در pop بودن مرحوم چه ترديدي نيست،ولي...تصورش رو بكن،تصوير“چه“با اون قيافه نافذ را،كه روي سينه و باسن زيبا رويان با هر قدم بالا و پايين مي پرد.. !

۷/۰۶/۱۳۸۱

عادات بد،آموخته هاي نادرست،همه “مزخرفاتي كه “اكتساب“كرده ايم!،جز اين كه بحران سازند،در بحران هاي ناگزير بد جور گريبانگير مي شوند.
به پديده “غيبت“نگاه كن،به رانندگي مان،آنارشيسمدرمان ناشدني مان،قضاوت در مورد همه چيز و همه كس،به احساساتي(و نه حساس)بودن بيمارگونه مان و هزار چيز ديگر..حالا فرض كن جنگ شود،يا انقلاب يا زلزله...كه هر سه هم محتملند!

پي نوشت:به جنگها و زلزله ها و ..خانگي هم فكر كن و “عبرت“ گير.




................

دردهايي است،غير مردن كان را دوا نباشد.و روح آدم را مثل خوره مي خورد و تدبير مبتلا محال است.....و هيچ خنده دار نيست.
وقتي كه جايش بسوزد،و هر بار كه چاي مي خوري، مزه اش بزند بالا، ياد مي گيري.
همه كتابها رو بريز دور..وقتي به تنها پات نگاه مي كني “مين“ رو مي فهمي ،متاسفانه.
همه انرژيم تمام شد...كلمات بار معنايي غلط اندازي دارند.“راضيم“اگر بگويم يعني “احساس رضايت“مي كنم ،كه نمي كنم.من “احساس نگراني“مي كنم،يا بالعكس.
ناراحتم،خسته ام،به دلايل منطقي و شخصي(bold) اما،حاضر به عقب گرد نيستم..
زندگاني پروژه نيست،فيلم سينمايي نيست..اينطور نيست كه كاري را بكني و تمام شود.كارها تمام نمي شوند.همه چيز را داري در جهت مطلوب(ونه خوب،لزوما“)هل مي دهي كه پروردگار متعال بر مي گردد سر شيلنگ را مي گيرد رو كله ات..
حالا خسته ام،انرژي منرژي ندارم..سعي مي كنم(يعني چيكار مي كنم؟)كه حواسم جمع باشد..منتظرم.تا چه پيش آيد..
خداوندگار يكتا،گويا نمي توانديك نمودار خطي ،صعودي يا نزولي درست و جسابي بكشد..كه روندش را بفهمي..فقط نمودارسينوسي را ياد گرفته،300 تا نقطه عطف دارد،صد بار جهتش عوض مي شود.
چهار چرخ ما رو هواست،...چون رب العالمين نمي خواهد رياضيات دبيرستان را مرور كند.

اين بار بالاغيرتا سر شيلنگ رو بگير اونورتر.آمين!
..قاصد روزان ابري،داروك
كي مي رسد باران؟..

۷/۰۳/۱۳۸۱

اين دوتا لايحه جديد دولت(درباره انتخابات و قانون اساسي و ..) متنشون تو همشهري ديروز و امروز چاپ شده.
..ارزش خواندن حتما دارند...يه جاهايي اينقدر بديهي است كه ميگي مگه تا حالا چه جوري بود..؟!
..يه جاهايي چنان محافظه كار كه مي موني اونوري ها با كجاش مخالفن...!(البته دوستان اصولا با تغيير مخالفن..چون مرتجعن.مث...كش!)
...

آقا اين تايپ كردن ما هيچ جوري تند نميشه..منم كه در جيك ثانيه ذله ميشم و حرفم يادم ميره..خاك بر سر خرفتم واقعا“..
حالا خيال دارم سرعت فكر كردنمو كم كنم!(يعني آره!!)
..آقا اين سيستم ما هنگ كرده ،هر چي هم alt+ctrl+del رو فشار ميدم،فايده نداره
...نه ،reset نمي كنم.
.چرا؟...چون دارم در مورد مخم حرف مي زنم!

۷/۰۲/۱۳۸۱

stat4all منو نديدين؟

۷/۰۱/۱۳۸۱

..از خواب مي پري..13 سالته،خوشحال مي شي..بايد بري مدرسه البته...خواب ديده بودي كه بزرگ شده اي،و چه بزرگسالي كسالت آور و مسخره اي،در جميع جهات!
“عبرت“ مي گيري!.....مي دونم چيكار كنم..
...از خواب ميپري..تهرون منتظرته عزيزم....نگاه مي كني دور و برو..
“..يه بار ديگه بخوابيم ،فعلا..“!
..آقا يه امروز رو بين دو خط برون،
...بذار فردا مملكت رو درست كن.
“نكته: اگر قرار شود سايت‏هاي اينترنتي را ببندند با استفاده از قانون راجع به ممنوعيت حمل اشياء فلزي روي ترك موتور سيكلت مصوب 17 ارديبهشت 1322 هم مي‏بندند.“!
نكته اي بديهي از نبوي.

“... از اخلاص عمل علی گفتند و روايتهای به حق تازه ای از خوارج و دار و دسته...
نظر می دادند ، تفسير می کردند و خلاصه آنقدر جدی از آن دوران حرف می زدند که
بعيد نمی ديدی کيف پولشان را در بياورند و عکسی نشانت بدهند و معرفی کنند:
اين وسطيه منم ، اين حضرت علی ،‌ بچه ای هم که بغلشون امام حسين...“
از سرگردان در دهكده جهاني....قويا توصيه ميكنم!

۶/۳۱/۱۳۸۱

.....-من دروغ نمي گم
-بينيم بابا!
............اگه يه روز دروغ نگي
اگه يه روز غيبت نكني
اگه يه روز رفقاي گرام رو مسخره نكني
اگه يه روز همه چيز رو بپذيري و حس طلبكاريتو يه روز عقب بندازي
..اگه يه روز هيچ خلاف رانندگي نكني

اگه همه اينا ،اونوقت لابد يه اجنبي خائني كه در نقطه ديگري از ارض داري اكسيژن مصرف ميكني.
..اين از كجا پيدا شد؟..قوز بالا قوز،نور علي نور،تو اين خر تو خري -يا خر در گلي ـ همين گل به سبزه آراسته كم بود!
نميدانم چرا همه يه دقيقه صبر نميكنن ما كارامون رو بكنيم مشكلاتمون رو حل كنيم بعد زن بگيرن،قرار داد ببندن،سخنراني كنن،ترور كنن..

.............
يه كتاب خريدم امروز شانسي،“جامعه شناسي خودماني“...فهرستي از صفات ناپسند “ما ايرانيها“ است..قرار نبوده طنز باشه ولي با نمكه!

به خصوص كه يه مهموني هم در خانه برقرار باشه و آنلاين نصف اون صفات مذموم رو در خودت و ملت مرور كني..بعضي لندني ها عاشقش مي شن.

...اي بابا ..نه در كودكي حادثه اي پيش اومد برامون،
نه در نوجواني دچار بحران عاطفي شديم ،
نه در عنفوان جواني رسما مرتكب شيزوفرني شديم
نه بابا مون شكنجه مون كرد ،نه ننه مون 12 تا شوهر كرد
نه جنگ شد نه قحطي شد نه كودتا شد
..فردا روزي اگه ازمون پرسيدن تو چرا هيچ پخي نشدي چي داريم بگيم؟

لابد تقصير انگيليساس..يا آخوندا..!
“زن و اژدها هردو در خاك به..“
..منظور مرحوم فردوسي از اون خاكهاي كشتي آزاد بوده احتمالا!


..اژدها...اووه!!
اين چار خط قبلي رو نوشتم ..بعد ياد تعداد بازديد كننده هاي اين صفحه افتادم(زير 10 نفر)..كه احتمالا همه رو هم مي شناسم و بالعكس..فكر كردم وقتي با اين مخاطب گسترده! مطلبي رو منتشر مي كني احتمال برداشت شخصي و به خود گرفتن چقدر كمه!!...

..كلا اينطوري چيز نوشتن حالت مضحكي داره..فرض كن كاربرد اين يه برگ html براي تو فرضا اينه كه :اه!فلاني امروز چه شنگوله!يا باز شاك زده وا ،يا ...

خلاصه حرف زدن واسه چار تا آشنا در وبلاگ (يا روزنامه يا هر رسانه ديگر)،مستقل ازمحتواي قضيه، فعلي خاله زنكي بيش نيست!والسلام!!
..نمي دونم چي ،اما كم كم خودمون هم باورمون ميشه..
..دقيقا نقش دودره كننده و دودره شونده معلوم نيس، حتي نميشه مطمئن بود بزه“دودره“اتفاق افتاده..
اما تجربه نشون داده كه خودمون هم كم كم شك برمون ميداره كه نكنه دودره شده باشيم..يا دودره كرده باشيم..چون يه آدم حسابي پيدا نميشه كه بتونه قانعمون كنه اينطورها نيس..لذا براي احتياط هم شده ديگه دم پر هم نميايم..البته همه مون موجودات نازنيني هستيم و براي هم عزيز ..اما 10 تن عزت نفس فراگيرمون اجازه نميده ،باز بگيم:“احوال آقا؟!“..فعلا ميگيم چطوري ؟ خوبي؟...ميداني ،به هر حال يه جورايي دودره شده ايم مگه نه؟!

۶/۳۰/۱۳۸۱

دليل نمي خواهد..
نه اينكه دليل ندارد ،همه چيز دليل دارد البته.
همه چيز اما ،لزوما دليل نمي خواهد....پس يه لحظه تامل كن،خفه باش و با توضيحاتت آش موجود رو هم نزن..فك مبارك رو كنترل كن ..هميشه دليل آوردن لازم نيست.به جون مولا!

۶/۲۹/۱۳۸۱

وقتي تخقير شدي در چشمت ..سخت بلند مي شوي
من، نمي تر سم ..اينطور فكر مي كنم ...نه از چيزي نمي تر سم ..سنگدل شده ام از مردن خودم كه هيچ از مردن نزديكان هم نمي تر سم..اين حرف را مزمزه كرده ام و مي گويم...واقع اينكه ترسم چنان عظيم و گسترده است كه همه دنيايم را در بر گرفته .ترسم ديگر به معطوف به موضوع خاصي نيست...ترس از گفتن ..از شنيدن از باختن از رفتن از ماندن ترس ترس...از تو از خودم از همه .ترس از انتقاد، از تشويق..ترس از خوشگلترها ترس از پولدارها فقيرها از ناشي ها واردها...
و يهو همه جا را مي گيرد ..مي بيني كه با ورقه هايي از ترس عايق كاري شده اي فقط سعي مي كني براي همه آنها كه گفتم و نگفتم عادي باشي ...وسنگدل ميشوي و آنقدر ترسيده اي كه چيزهاي “واقعا“ترسناك را با مغزت شناسايي مي كني و به صورتي منطقي براي دنيا نمايش مي دهي....
امروز دارم سعي مي كنم حرفهايي را كه هميشه نمي گويم بزنم ..در پيشگاه حضرت اينترنت ..اگر ترس و لودگي و ساير .. بگذارند
ميداني ،غير از اون نق هاي خوابگاهي، افاضات سر شام و بي مزه بازي هاي همراه با كفيشه و الكل ...خرف هايي هست كه نگفته مانده ...
و گفتنش آسان هم نيست ظاهرا ..حرفهيي كه هميشه از خود پنهان كرده اي ...
و طبعا به ديگران هم نگفته اي ..
احساس مي كنم به نفع ترس و تنبلي فروتنانه پس كشيده ام ..فكر مي كنم به زندگي بيش از حد باج داده ام ..و فكر مي كنم جبران نميشود.
و مهم نيست...
مضحك است كه براي روراست بودن با خودت اينترنت را واسطه كني...

...هر لاطائلاتي را واقعا مي شود روي اينترنت گذاشت؟!
ژيمناست ها در 20 سالگي پير حاب مي شن...فوتبالسثها در 35 سالگي پير حساب مي شن ..داماد ها در 45 سالگي پير حساب مي شن ..وقثي 30 سالته و دانشجوي دوره ليسانسي پير حساب مي شي ..اگه در 45 سالگي رييس جمهور آمريكا شي جوون هستي..اگه در23 سالگي phdبگيري جوون هستي ..اگه در 50 سالگي بميري جوون هستي ...خلاصه اين كه تو در آن واحد همواره براي يك سري كارا پير و براي يكسري كاراي ديگه جوون هستي ..و ضمنا براي يك سري كار ها هم سنت مناسب است..در واقع يكسري كار در جهان مناسب سن تو وجود دارد و براي ساير كارها يا جوان و يا پير هستي ...مثلا انجام كارهاي انقلابي از يه آدمي با شرايط سني باباي ..!
حالا اگه تو دلت بخواد يه سري كار بكني كه از هر لحاظ با شرايط سنيت نامناسبه چيكار مي كني ..آدم بايد معلوم شه براي خودش زندگي مي كنه يا شناسنامه اش....اگه ازت بپرسم واسه چي زندگي مي كني چي جواب ميدي :ضمن اشاره به اهميت و بزرگي سؤال ،من براي زنم خانواده ام وطنم عقايدم روياهام و ..زندگي مي كنم....مطمئني؟براي شركتت زندگي نمي كني؟براي كسب رضايت اطرافيان به هر قيمت چطور؟..براي مد ،مسجد محل،پژو سواراي شهرك،استاداي دانشكده چي......من خيلي وقتها دچار اين حالت زندگي كردن براي چيزاي نامربوط مي شم..منتها چون يه خورده خجالتي ام بايد اول مخاطبو مجاب كنم تا يه كلمه خرف بزنم از قول خودم....راستش اين كه من به دلخواه خودم زندگي نمي كنم نه تنها براي تو كه براي خودم هم اغلب مهم نيس.

...............................................

اكبر آباد در نزديكي اسلامشهر واقع است..تگزاس محله ايست(حاشيه تهران تگزاس خيز است اصولا)فقير و پر همه نوع خلاف..زبان اصلي هم تركي است..ضمنا از اون فجايع معماري ترميم ناشدني هم هست..روي سقف همه خانه ها منبع آبي است ..مشكل آب دارند..اون قضاياي شلوغي ها ودر گيري هاي اسلامشهر در واقع عمده اش مربوط به همين اكبرآباد بود...آقاي محترمي كه با ما كار مي كند (يا ما برايش كار مي كنيم!)و كارگاهش هم آنجاست،از خنده روده بر مي شد وقتي ماجراي تجمع ايرانيان در مقابل سازمان ملل ،در حمايت از مردم اكبر آباد را تعريف مي كرد...

۶/۲۷/۱۳۸۱

...“اگر با من نبودش هيچ ميلي چرا ظرف مرا بشكست ليلي“
...آقا مجنون بلا نسبت “مجنون“ واقعي بوده وا!

................
اين روزا احاديث نوبري مي بينم و ميشنوم(نقل به مضمون مي كنم،با ذكر مرجع):
در نيروي دريايي: رسول اكرم:“اي بسا كساني كه در دريا شهيد مي شوند از مرتبتي بالاتر برخوردارند“
جلوي شهر بازي: علي(ع):“ تفريح سالم زندگي را پربار مي كند“
اداره استاندارد: ,, :“كيفيت الفعل تدل علي كميت العقل“
..يعني كيفيت كار مقدار عقل را نشان ميدهد....در راستاي مديريت كيفيت و اينا!
....بايد بياين و از نزديك “كميت العقل“شون رو ببينين!
اگه دوباره 16 سالم بشه..حتم دارم كه همين مسير فعلي رو تكرار مي كنم
..نه كه فكر كني خيلي راضيم.. بلكه ازخريت لاعلاجم!
...نازنين!
مي دانم ،
جاي خالي رويا را ..تو،پر نخواهي كرد
.....واقعيت اما، به لطف طعم تلخ لبانت..
كمرنگ مي شود
....صادق!
مهربان...ويسكي.

۶/۱۸/۱۳۸۱

نقيبي:‌ “مي گويند فرهاد رفت.
مي گويند باز ما مرده پرستي كرده ايم و قدر يك عزيز در جمع را ندانسته ايم.
مي گويند هرچه هم حالا بگوييد جبران گذشته از دست رفته را نخواهد كرد.
مي گويم چنين نيست.
ما مرده پرست نيستيم. حداقل در اين مورد نبوده ايم. اين نام مرده پرست بودن را هم بگذاريد در ميان اصطلاحات زشتي كه ما اين روزها با نسبت دادن آن به خودمان احساس غرور مي كنيم.
مرد تنهاي ما چندان هم تنها نبود. آن گونه كه مثلا فريدون فروغي نازنين بود. هفته به هفته و ماه به ماه همه سراغش را مي گرفتند و درباره اش حرف مي زدند. دهها بارش را خودم شاهد بوده ام كه هوادارانش در هر صورتي قصد كمك داشتند و خانواده فرهاد اين كمكها را رد كردند. نگاه كنيد به همين دويست نامه اي كه چند ماهي است در كنار پندار جاخوش كرده است. نگاه كنيد به نوشته هاي نگارنده در ستون نوستالژيهاي نداشته و يادداشتهاي خدايار قاقاني در ستون مثلث ساز، صدا، غزل هفته نامه الكترونيك كاپوچينو كه در گوشه گوشه اش نام و ياد فرهاد است و شعرهاي شاعري كه اين روزها بد بر جوانان هموطنش مي تازد.
آقايان و خانومها... ما مرده پرست نيستيم. حداقل در اين يك مورد نبوده ايم. نام نيك ديگري – آنگونه كه دوست داريد - بر صفحات پربار دفتر زندگيتان نيفزاييد.“


..ميگم حالا اصلا با فرض مرده پرستي ..صدا و سيما ميمرد يه آهنگ از فرهاد بذاره؟....گيرم همون “وحدت“..گرچه شايد بد هم نشد.


...نمي دونم چرا تو كتمون نميره كه ميشه ياد گرفت...انگار هر دفعه بايد چرخو اختراع كنيم(...يا كشف كنيم..مث كشف وشهود..از اون كشفا!)
...رو دست انداز هاي عظيم خيابون ايران زمين نوشته اند:“مرگ بر آمريكا“،“مرگ بر اسراييل“
...به اين ترتيب همه خود فروخته ها و غرب زده ها ناچار به زدن مشت محكم به دهان استكبار هستن!!


فقط نمي دونم چرا رو “مرگ بر انگليس“ رو قلم گرفتن!

۶/۱۶/۱۳۸۱

فرهاد آنقدر هم بي صدا نرفت..
..نمي دونم دقيقا كدوم عامل مشكوك باعث شده كه ملت اين طور دلشكسته بشن..از رفتن يه خواننده خاص با 3 تا آلبوم.و خيلي ها ( خيلي ها)از رفتن و در واقع “نبودن“ او جدا“ناراحت هستن......چيزي كه برام جالبه (وعجيب) اينه كه قضيه اين بار مث فرضا فريدون فروغي يا فردين دچار اون حالت عوام پسندانه فجيع نشده(يا هنوز نشده)..
..البته لابلاي صداها (از خارجه به خصوص)اين مسابل هم هست طبعا،..(اشتباه نشه: من همه اين مرحومين رو از يك دسته نميشمرم)...
...شهيار قنبري در برنامه عصبانيش..و از آن طرف ضيا كه بيني تيز و كم دقتي دارد..هر دو با شهبال شب پره..همشهري،40 چراغ و وزارت ارشاد و.....
........................ديشب كه ميرفتم خونه ،پشت يه رنوي سبز فزرتي ،فتوكپي عكس فرهاد رو زده بود با نوشته“فرهاد هم رفت“..ساده و گويا و كم خرج و خاص

..............................
ديروز اما شهيار قنبري كليپ اجراي صحنه اي “آوار“فرهاد رو پخش كرد(....بعد از شرح ويژگي هاي انساني فرهاد والبته خودش!) ..آخر برنامه بود
..آهنگ فيد شد به ملودي شازده خانوم و تصوير ستار:‌“ من ستار هستم و براي تماس با اقوامم در ايران از خدمات با كيفيت و ارزان شركت x استفاده مي كنم“
..آهان!!

۶/۱۳/۱۳۸۱

يه رفيقي كه هر ده نفر(و جديدا 5 نفر!) خواننده اين قضيه سراي الكترونيك احتمالا مي شناسنش،سخني گفته بود كه بايد زر گرفت:
(( آقا اين قضيه زن گرفتن ما هم يه جورايي مرامي شد!))..يادم نيست اثر الكل بود يا شور حسيني گرفته بودش يا صرفا مزخرف گفت..اما به نكته مهمي اشاره كرد!
..اينكه ما (ايرانيها..مردم جهان..همنسلان ما..يا فقط من و او!)از يه جور بيماري عجيبي رنج ميبريم..مثلا((رودربايستي كيهاني!))..خيلي از كار ها صرفا در مسير عادي وقايع،حتي بدون اعمال نظر تو انجام ميشوند..ميدانيد كه در مورد انتخابات گواتمالا حرف نمي زنم....
..انگار به صورت آگاهانه اي داري نقشي رو كه در فيلمنامه برات در نظر گرفته شده ،اجرا مي كني......و لابد در عالم مثل ميروي واسه خودت زندگاني خودت رو مي كني...

..تو اين زمونه و با اين سر و پيك نافرم و خود شيفتگي نامربوط....كم و كسريم اينه كه بزنم برم هيپي شم ،يهو!



..........
يه مطلب غير مرتبط: خودم واقعا فهميده ام كه ديگران ..و ديگران مهم را به خصوص..بسيار مي آزارم،و نمي خواهم.
..در عين حال در تك تك موارد..توي دلم..رفتارم درست بوده..
.....و شايد به دليل خود خواهي..حاضر نيستم داستان مرد خود خواه و اطرافيان خير خواه را باور بكنم ..

...اين مطلب رو هم گفتم كه بز اساس يه مقاله كه تو روزنامه خوندم اين وبلاگ كاملا جزو بلاگهاي درجه سه طبقه بندي بشه:
شخصي..خود شيفته..و در يك كلام خاله زنكي!......بدون هر گونه ((اطلاعات))مفيد!
..من كه در اين ،ترنت هيچ رسالت اطلاع رساني براي خودم احساس نمي كنم...چقدر ور زدم.
..آيا شما عبرت گرفته ايد؟..نه! اين ((عبرت)) يعني چي اصولا؟
..يه ماهيت عجيبي داره اين كلمه ..مث درس گرفتن يا پند گرفتن نيست..
..قضيه ايوان مداين را كه شنيده ايد؟..عبرت يه حالت دستوري و غير منطقي داره..مث اينكه بگي نيگا كن اين كسري با اين عظمتش(50 سال بعد مرگش!)اين وضع خونه و زندگيشه!((پس)) قناعت پيشه كن...عبرت يعني همين ((پس))!..يعني چون 2+2=4 پس همين كه من گفتم!!

در همين راستا: چه خوش گفت آن كسي كه فرمود not onlyگذشته چراغ راه آينده نيست،but also اين آينده است كه چراغ راه گذشته ميباشد!
..به اين صورت كه تو تا زمانيكه به افكار و نگره هاي جديد نرسي اصلا متوجه حجم گه زيادي كه در ((گذشته))خورده اي نمي شوي.
....مثلا وقتي گذاشتنت بيخ ديوار تازه دقيقا متوجه ابعاد انقلابي كه مرتكب شده اي،ميشوي(خواهي شد!)
....وقتي پسرت در 20 سالگي قرتي شد ميفهمي كه چه برنامه تربيت مذهبي درخشاني طراحي كرده بودي..
....وقتي زنت(يا شوهرت اغلب!) داراييت رو خورد،دهنت رو صاف كرد،با يكي ديگه هم گذاشت رفت..از هيچ همكاريي در داغون كردن روحيه و حيثيتت هم دريغ نكرد مي فهمي عاشق چه ان بزرگي بودي(تازه اگر بفهمي!)
..وقتي 30 سالت شد تازه ممكنه بفهمي كه در طول nسال آموزش ،جز الفبا،چيز مهم ديگري يادت نداده اند...
.........مثال زياده!
آقا كسي نيست تفاوت ((زرنگي))و ((كلاهبرداري))رو از نظر اخلاقي(و نه حقوقي و..) توضيح بده واسه من؟
...ضمنا مرتبط كردن هوش با زرنگي در اين مساله ممنوع است!
-چه ميزهاي خوشگلي..چه سالن خنكي..چه ويديو پروژكتور خوبي!...عجب هلو انجيري هايي!
..چه كتابخانه (خالي و)شيكي..چه آدمهاي محترم و كم خاصيتي....اينجا دولتي است به هر صورت.

بو هاي خوب..چاي ..شيريني و هلو انجيري(كه گفتم!)..اين هواي سبك كولر گازي..نور كم (به خاطر پروژكتور)..و صندلي راحت..
اصلا محيط مناسبي است..بعد ما ،هي حرف مي زنيم..نگاهت مي كنند..توي دلشان (و گاهي علنا)مي گويند((خيلي خوبه مهندس!..فقط ما يه وخ كار نكنيم،لطفا!))
..ميداني كه كار نمي كنند..اما تفريح مي كني از كار تعريف كردن برايشان،..و ديدن چشمهاشان كه مي ترسد!

۶/۱۲/۱۳۸۱

..موذن زاده داشت با اون صداي پديده اش اذان ميداد..زيبا اذاني!
..زدم رو ماهواره ..چن تا دختر برزيلي با مايو رژه ميرفتن..زيبا رژه اي... جل الخالق(و جل المخلوق ايضا!)
فكر مي كردم خوب بود اگه يه آدم خير پيدا مي شد كه در ديار كفر كراواتي (ونه چيز ديگه اي)با طرح چفيه فلسطينيها توليد كنه..جنبه هاي معنا دار قضيه و اينا....
از كانال fashion داشتم مد زمستان milanoرو كه كلي زمينه شرقي داشت نيگا مي كردم....
...دو تا لباس شب دراز با طرح چفيه هم توش بود!!...
..............دور از چشم انصار(..و نزديك به چشم مهاجرين!!)
فرهاد.. كه بي صدا رفت

۶/۱۰/۱۳۸۱

-10تا چيز خوب بگو
-: 1-جاده 2000 2-دريا و شنا 3- بي ام و 4-پاراگلايدر 5-آدري هيپبورن! 6-آبجو 7-دوربين ديجيتال 8-سوتين 9-توچال از اون بالا 10-...فراغت
-خوبه!
-100 تا هم اگه بخواي ميگم!
-حالا 10 تا آدم خوب بگو
-اوم.................بذار بعدا!
- همينه كه هست؟
= آره.
- ديگه زنگ نزن.
= خدافظ

....دفعه اول كه نيس.

۶/۰۹/۱۳۸۱

چند وقت پيش كه اسمم واسه فوق ليسانس دراومد(وباعث حيرت اطرافيان وخجلت من شد)..احساس مي كردم حتما يه جاي كار اشكال داره..
الحمدلله سيستم هوشمند آموزش كشور اشتباه پيش اومده رو تصحيح كرد و اسمم در فهرست نهايي اعلام نشد..اين هيچي ..
((پاشو برو ..پاشو برو..))امروز زدم رفتم سنجش..بي خيال ،و مومن به اين كه كسي جوابمو نميده..كه نداد..فقط نمي دونم چرا عصباني برگشتم بيرون..روابط عمومي سازمان فقط يك چيز براي عرضه داشت:شماره صندوق پستي دفتر مركزي!..ياد محيط مزخرف دانشگاهمون افتادم و از خودم تعجب كردم كه وقت بي خاصيت ولي عزيزمو صرف اومدن به اينجا كردم..
فرض كن دختره( كه چادري و ريزنقش و سيبيلو بود)با رتبه 4 رد شده بود..فكر كنم تو شيمي كه ظرفيت بالايي هم داره..مي گفت من 19 ساعت كوبيدم اومدم شما به من ميگين نامه بنويسم كه بره حالا تو صندوق خاك بخوره..و پاسخگوي محترم دستش رو با حالت ((بيشين بابا))آورد بالا وبا خونسردي كارمندانه قابل تحسيني گفت:..من از تو بد تراش رو هم زياد ديدم!..برو وقت مارو نگير..
كلي اتفاقات طبيعي ومعمولي با نمك ديگه هم افتاد كه حال تايپ كردنشونو ندارم..

ميدوني؟!اين مخيط هاي اداري..سيستم آموزشي..ثرافيك شهر..اخبار روزنامه..دولت و ملت و خلقت و غيره چنان خرتوخري عظيم ،مزخرف و يكپارچه اي رو شكل ميدن كه وقتي شب تو بوتيك آرين يه پيرهن رو راحت عوض كردم از ذوقم مي خواستم دختر بيريخت پشت صندوقو يه ماچ خيس آبداري بكنم..البته نكردم!
ساچمه، داخل كاسه..سرازير ميشوي..بالا ميروي و بر ميگردي..
جا نمي زني اما..ادامه ميدهي ..هي ..
يادآوري:بيرون نمي پري..توقف مي كني در گود ترين نقطه..
..ساچمه لاغر سياه!..ومنفي!!
اگه يه نويسنده بخواد كتابي با موضوع تاريخ معاصر(و حتي باستان)ايران بنويسه چه اسمي واسه كتابش مناسبه؟...اين چطوره؟:((بيله ديگ بيله چغندر يا چگونه همه چيزمان به همه چيزمان مي آيد))...البته نويسنده مورد نظر بايد قلم نخراشيده تري نسبت به فرضا ،بهنود داشته باشه..!
..يه چيزي نوشته بود مبني بر اينكه! ساختمونا خراب ميشن..تمدنا زير و رو ميشن..حتي پير ترين مردم هم اون آهنگاي قديمي از يادشون ميره..مد هم لابد عوض ميشه و..اما آدما همونجوري هستن كه هميشه بودن..
در مورد ما، اما قضيه مث اون جكه مي مونه: .. هر خري رو مي بيني يه گهي شد ما همون آقايي هستيم كه بوديم...
..حوصله ام سر رفت..اينه كه باز شروع مي كنم به نوشتن يه چيزهايي در اين مكان..راستش از لحن غرغرنامه نويسي خودم ذله شده بودم،وجور ديگه هم نميشد.
حالا هم احتمالا انقلابي نميشه..همون اباطيل هميشگي...بدون چاي و سيگار و حيزي آن لاين!
متاسفانهpauseندارد،سگ پدر صاحاب...بدتر اينكهrewind ندارد،عوضي،اين..زندگاني!

۵/۳۱/۱۳۸۱

.. ديدي دختر بچه هايي رو كه از 5 سالگي آرايش مي كنن ،اما تا 25 سالگي هم ابرو بر نميدارن؟
...يا اونايي كه ماتيك بنفش اكليلي مي زنن،و سبيلشون به ستار خان ميگه زكي؟
....((حجاب كامل اسلامي با رنگهاي سنگين مانند قهوه اي ،مشكي،سورمه اي...))آشنا است؟
..قضاياي قرار گداشتن،تلفن دادن، واقدامات K.G.Bواري كه مي كرديم براي دختر بازي!..
...دانشگاه..كابين تلفن دخترا جدا بود...البته سالن انتظارش مشترك بود!
....اين چطوره؟: 17 سالته..هول كردي..نمي دوني چي بلغور كني..تازه جسارتتو جمع كردي (بعد 5 جلسه!)كه دستشو بگيري..يهو..كميته ميگيردتون!
بعدشو خدا مي دونه احتمالا..دادسرا..رشوه..ضايع شدن..قهرمان شدن.....عقد شدن حتي!


پس شوخي نكن..مريخ هم كه بريم با همينا ميريم..چون ما سويسي نيستيم!
اي ده نفر خواننده اين وبلاگ،لابد اين را خوانده ايد:
((: شما چت مي كنيد؟
- هم چت مي كنم، هم چت مي كنم.
{ خنده همگاني } ))

۵/۳۰/۱۳۸۱

بسم الله الرحيم..سرتو كه برمي گردوني مي بيني:آه!..اين ديگه كيه؟..و متوجه اين امر بديهي ميشي كه زندگانيت اصلا شباهتي به اون مطالبات ديرپاي رنگ و رو رفته ات نداره..
..چيكار ميكني؟
1-وا مي دي !..كار خاصي نمي كني ....چون كارتو دوس تداري بد كار ميكني..چون زنتو دوس نداري بد تا مي كني..خلاصه چون زندگيتو دوس نداري آسون ترين راه ريدن بهش رو پيش مي گيري..
2-انقلاب مي كني..يا ارتجاع!..به اصطلاح((طرحي نو در مي اندازي))اغلب ابلهانه ، ندرتا نبوغ آميز
3- آدم مي شي..يعني واقعيات رو قبول مي كني..مختو كار مي اندازي وبا زندگي مي ري جلو..به سمت پرايد سفيد و كانادا وخريد از شهروند و7-11..وكلي هم بالاتر...دنده عقب با سرعت سرسام آور از خط آغاز مسابقه..
4-عرفان..سلوك..ذن..يوگا..و فهرست همه ابزار هاي ..
5-...........ها ..همين خوبه..
و من الله التوقيف

۵/۲۹/۱۳۸۱

..يه هفته است كه چيزي ننوشتم..سرم شلوغه..ذهنم خيلي مشغوله..پول ندارم..بدهي دارم..اينترنت ندارم...ميدوني؟فقط گيوه گشاد نيستم لابد!

۵/۲۲/۱۳۸۱

...امروز مي ريم فوتبال..يار كم داريم...تيوريم رو مرور مي كنم!
...همشهري يه خبر جالبي داشت در مورد سرقت لوح زرين داريوش...نكاتي چند:
..دزدي بعد از يه مدت طولاني معلوم شده
..سارق از كاركنان خود موزه بوده(و از ارزش لوح مطلع بوده)
..دزد مربوطه لوح روآب كرده ويك مليون تومان فروخته!
..دادگاه آزادي سارق رو منوط به بازگرداندن لوح كرده!!(10 تاعلامت تعجب هم كمه به خدا!)
............بابا يكي بياد ما رو جدا كنه از خودمون

۵/۲۱/۱۳۸۱

ايز در اني بادي آوت در واقعا؟

۵/۲۰/۱۳۸۱

آقا من يه تيوري روانشناسي دارم كه مورد استفاده اصليش وقتيه كه بخواي يه خانوم محترم روغيرمستقيم راضي كني كه بذاره شوهرش باهات بياد فوتبال يا بيليارد!...
قضيه اين طوريه:علي الاصول بازي هاي كودكي در شكل گيري طرز فكر و .. آدما در بزرگسالي تاثير مهمي دارن..خب؟..نقشهايي كه دختر ها تو زندگي واقعي دارن به اون بازيها خيلي نزديكه:مادري ..معشوقي!..پرستاري..معلمي ..آشپزي و..به علاوه اينكه گاهي نقش هاي هيجان انگيزتري هم دارن كه خيلي هم با انگيزه هستن.
اما مردها مگه چند در صدشون خلبان و چترباز و فوتباليست مي شن؟..حسابدار..برنامه نويس..بقال چقال..خلاصه آقايون هميشه دچار يه جور حالت((خود كم رابين هود بيني))هستن و حضور در اماكني مث باشگاه بيليارد..زمين فوتبال..تكيه امام حسين..ميز پوكر و غيره براشون اثر درماني محسوسي داره..و خوبه خانوما اينو بفهمن!..
..نويد رو هم بدم كه تيوريم يه سرفصل مبسوطي درباره ((دكتربازي)) داره كه بعدا مي گم

۵/۱۹/۱۳۸۱

وقتي بابام كوچيك بود:((بلوار اليزابت( كشاورز) پاتوق بود،اون موقع بهش مي گفتن آب كرج و خارج شهر حساب ميشد...كوي مكانير(سعادت آباد)رو مي گفتن تپه سيخي!كه محل خانوم بازي خلق الله بود..چلوكباب بود 4 تومن..خونه زرگنده رو(كه من توش به دنيا اومدم) با قرض خريديم 45000 تومن(يا60000تومن،يادم نيس)و.......))باباي من 69 سالشه..و وقتي اين حرفا رو مي زنه(البته دفعات اول!)ما كفمون ميپاشيد به در و ديوار....
من 27 سالمه،وقتي 14 سالم بود كرايه وتك 10 تومن بود(الان 150)،يه خونه 200 متري 5 مليون مي ارزيد...چلو كباب با همه چيزش تو رستوران سبز 250 تومن بود(چون سه نفري 650 نومن پول داشتيم اينو يادمه)....پونك و جنت آباد بيابون بود..الهيه ونياوران وساير جاهاي خيلي شمال شهر پر باغ بود...خيلي جاهاي شهر كلا يه شكل ديگه بود.............................................
من اگه 69 سالم بشه لابد خودم هم اين اباطيلو باور نمي كنم!
ميگن آدماي عاقل دنيارو به شكل يه نمايش كمدي مي بينن..وآدماي احساساتي دنيا رو به شكل تراژدي.....شايد اشكال از چشماي منه..من دنيا رو عجيب شبيه اين نمايشاي لاله زاري ميبينم...
شما هم بي زحمت يه نيگا به دور و برتون بندازين.

۵/۱۷/۱۳۸۱

مثل كنياك است نوجواني ما...
تند و تلخ و دير گير....
بعد ده سال يادمان مي افتد..
غلط هاي كرده..غلط هاي ناكرده..
..ميگن زندگي مث جنگه..درست..تو، اما سرباز يا فرمانده نيستي...
يه بچه آباداني سياه وزوزي هستي كه 10 سال بعد جنگ داري واسه خودت كس كلك بازي در مياري..و يهو پاتو ميذاري رو يه مين لاكردار..
يادآوري:رفاقت چيز خوبيه ،فقط ضخامتش گاهي اذيت مي كنه.
پرسش :از دوازده سال آموزش مستمر ديني و تحصيل بيست و چند واحد آموزه هاي معرفتي تكميلي وبمباران دايمي اطلاعات مذهبي و بالندگي در فضاي معنوي جمهوري اسلامي چه مي آموزيم؟..........پاسخ: يك:استفاده از مذهب به جاي ماشين حساب براي حل مسايل عمل درستي نيست.....دو: اگر بيست سال پيوسته در مورد يك موضوع صحبت شود احتمالا اشكالات آن نيز معلوم مي شوند......سه :آموزش مذهبي بهترين روش بي دين كردن انسانها در جهان امروز! مي باشد(ر.ك.فارغ التحصيلان مدارس مفيد،كمال،حقاني!و غيره).....چهار: آلوده ترين معتاد ها هم در يك موقعيت خاص به مضرات افيون پي مي برند:over dose!....پنج:اسلام هيچ عيبي ندارد،اشكال از مسلماني((همه))ابنا آدم است...........شش:در ذوب آهن كارگري رو ديدم كه كنار يك ماشين تراش غول آساي در حال كار تخت خوابيده بود..گوش مصونيت پيدا ميكند!

۵/۱۶/۱۳۸۱

..دقيقا از كدوم لحظه خاص من به نظرت ((ان)) ميام؟(يا بالعكس)..چه حادثه ويژه اي بايد اتفاق بيفته؟...ما كه انقدر قاطي هستيم دقيقا از چه موقعي ديگه حوصله همو نداريم؟...اگه بخوايم روابطمون رديف بمونه چيكار مي كنيم؟....اگه بخوايم مث آدم ،بدون تبديل به ((ان)) شدن طرفين ،همديگه رو نبينيم چيكار ميكنيم؟....مبتذله؟!برنامه روزانه چندين ساله مون هميناس......من كه شخصا يه جواب قانع كننده هم برا هيچكدومشون ندارم!

۵/۱۵/۱۳۸۱

از چيكه : ((● عشق من!
خودت مي دوني که چقدر دوستت دارم. پس مي ذارمت يخچال که خراب نشي. انقدر نمي خورمت تا تصوير لذت خوردنت هميشه باهام باشه. در يخچال رو هم قفل مي کنم. نمي ذارم دست هيشکي بهت برسه.
اينطوري ديگه هميشه هستي.
من خيلي خوشحالم. توچي؟
از تو يخچال صداي سر تکون دادن مياد....
پس اونم خوشحاله.))
اكبر سردوزامي ،خواندن دارد.
.....يه بحث عتيقه:..كميته چي ها و بسيجي هاي تو خيابونو اغلب با پليس سركوبگر حكومتهاي ديكتاتوري مقايسه مي كردن..مقايسه درستي نبود به نظرم..چون اون ((پليس سركوبگر ))در جهت تامين اهداف حكومت مربوطه و حسب دستور عمل مي كنن(مگر اينكه كودتا كنن!)..ولي اينجا قضيه فرق مي كرد..اين جماعت ما ساختارشون بيشتر مث گروه هاي چريكي ضد حكومت بود و ويژگي هاي اونا رو داشتن..عموما فرماتده گروه(حاجي يا سيد!) تصميم مي گيرد چي درست است و عموما بالا ترين رده فرماندهي خود اوست..و لزوما همه هم به حرفش گوش نمي كنن..ديگه حال تايپ كردن ندارم پس خلاصه مي كنم: ..((ما مخترع اولين پليس آنارتيك دنيا هستيم!...))
...چند وقت پيش نشستيم سراتگشتي حساب كرديم اگه هيشكي تو مملكت كار نكنه چقدر به نفع اقتصاد ملي ميشه..امام يه چيزي ميدونست كه ميگفت پول نفتو مياريم در خونه ها مي ديم..........قضيه شوخي و خنده بود ولي شواهد يه جورايي اين قضيه رو تاييد ميكنه متاسفانه...
اين جماعت نهضت آزادي..كاري به اون بحثاي سياسي معمول و غيره ندارم..در مورد عقايدشون هم حرفي براي گفتن ندارم..ولي همين جوري، خاله زنكي ،كه نگاشون مي كني ميبيني چه آدمهاي ويژه اي هستن(بايد قبول كنيم كه از 76 به بعد اغلب تظاهر كرديم وجود ندارن!).. تحصيل كرده..تميز..متعهد به اين قانون اساسي متناقض..مسلمون، جنتلمن..يه پارچه آقا!
.....ميدوني چرا هميشه متهمن به وابستگي؟..راستش اين كه تو صحنه سياسي ايران چارتا آدم اين تيپي هم وجود داشته باشن ،اصلا با عقل جور در نمياد !!

۵/۱۴/۱۳۸۱

...همه دارن زن مي گيرن..انگار اگه نجنبن تموم ميشه..تو همين تابستون 11 تفر، فقط از دوستاي خودم....ظاهرا فصل جفت گيريه!...
سه تا از رفقاي متولد دهه 40 بهم ميگن ((الان اينجوريه..10 سال ديگه تا بپرسي از فلاني چه خبر :طلاق گرفتن..يه دختر 5 ساله هم دارن))
...اما من نظرم اينه كه بچه هاي دوره ما از رفقاي دهه 40 نرخ طلاق كمتري خواهند داشت...تفسير سياسيش اينه كه اونا مال دوره انقلابن ،اينا مال دوره اصلاحات!...................
.................خلاصه همين ..تا مي گي از فلاني چه خبر ...يا رفته ايران خودرو! يا زن گرفته (يا هر دو!)
چرا مسابقات شطرنج زنان و مردان جداگانه برگزار ميشود؟

۵/۱۲/۱۳۸۱

روزي صد بار از خودت مي پرسي اين مملكت چه جوري مي چرخه؟..روزي 50 بار در اينكه اصلا مي چرخه يا نه شك ميكني..روزي 10 بار همه (از جمله تو)ميگن به من چه!
فكر مي كردم اگه ايرانياي ((بيرون))با استفاده از امكانات! و واقعيات كشور هاي ميزبان بتونن قشنگ دموكراتيك فكر كردنو ياد بگيرن ..چه پتانسيلي ايجاد ميكنن براي تغيير..جلايي پور همچين آدميه به نظر من (اگه الزامات و الهامات! ميهن اسلامي بهش نسازه!)...اما نميدونم چرا بعضيا از دموكراسي همين يه جمله رو سوغات ميارن:((اونجا ميگي من ماليات ميدم پس از همه طلبكارم))(نقل به مضمون!).....حالا چي شد كه اينا رو ميگم:..ضيا آتاباي داشت حرف ميزد..لحنش منو ياد آدماي جالبي نمي انداخت(آدمايي مث سعيد خان دانشگامون،جهت اطلاع دوستان!!..و بعضي سعيداي ديگه كه همه ميشناسن!!)....متاسفانه فقط بحث همين يه نفر نيست ..راستش به نظرم اجداد مبارزين مشروطه هم از اينا دموكرات تر بودن...چه قياس مع الفارقي واقعا...

۵/۱۱/۱۳۸۱

گاهي يه خورده تنهايي كم موهبتي نيست..ميطلبه..دو دقيقه بدون همه..ميدونم كه ظاهر قضيه يه كم غير اخلاقيه..اما خوبه گاهي بدوني كه همه،همه آدم حسابي ها و عوضي ها، خوابيدن..هيشكي زنگ نميزنه،واسه هيشكي،هيشكي، مهم نيس چه غلطي مي كني..چون((همه))خوابن....نيم ساعت پيش بچه ها رو رسونده بودم،داشتم مي اومدم خونه..ولي احساس نميكردم تنهام..انگار يكي تو ماشين باشه...يادم كه اومد فردا (يا امروز!) جمعه است و همه هم خوابن،رستگار دو عالم شدم!...من قدر شادي هاي كوچك را ميدانم،لابد.............................................................................................

ولش كن،..يه مطلب بي ربط:...من بهش مي گم ((سندرم بادمجون بم))..ديدي آدم كم كم به بعضي چيزا مصونيت پيدا ميكنه؟..مي بيني (نه اينكه بخواي ،يا مثلا به اين نتيجه برسي،فقط مي بيني)كه ديگه بعضي چيزا بهت كارگر نيست..بعضي ژست ها رو ديگه نمي بيني ،حرفا رو نمي شنوي،اصلا نسبت به بعضي ((عمل))ها هيچ عكس العملي نداري..شايد اين از علايم(يا عوارض)يه جور بلوغ(يا پيري!)باشه..نمي خوام حكم بدم،چون قاضي نيستم،اما احساس مثبتي نسبت به كل اين قضيه ندارم..مصونيت بيشتر،انعطاف بيشتر،بقاي بيشتر،..مث سوسك:سفت وانعطاف پذير و پراگماتيك!..و البته بي خاصيت

۵/۰۹/۱۳۸۱

عرض شود كه :بازم راديو!..يه بابايي داشت در مورد مديريت كيفيت در خانواده حرف ميزد..با واژگان رايج اين حرفه و اينا..مثلا اينكه پدر خاتواده بايد جلسات بازنگري مديريت تشكيل بده و اقدام اصلاحي تعريف بشه و اين جور حرفها...كاملا سيستماتيك!..ميگم در اين صورت قضايا يه جورهايي ميشود فرض كن:اگه يه مشتري داخلي(پدر مثلا)از يكسري خدمات ارايه شده(توسط مادر فرضا)ناراضي باشه،و امكان بهبود هم تباشه(به دليل يايسگي يا..)اونوقت منطقا بايد اين خدمات outsource بشه...كه با اسلام هم جور در مياد......حتي TQM هم با اسلام همخواني داره!!
اينو هم بگم سر دلم نمونه خداي نكرده...(جزو مكاشفات بديهي اخيرمه!)..((علاقه))و((نياز))يه جورايي مث دو تا بيماري ميمونن ،با علايم باليني مشابه..والبته دلايل پزشكي كاملا متفاوت
...ضمنا در اين موارد داروي اشتباه هم زياد تجويز ميشه...
..من تو ماشين اغلب راديو پيام گوش ميدم...((490 مليارد ريال به امور راههاي استان گيلان اختصاص يافت..))..كجاي دنيا روزي بيست بار خبر تخصيص رديف بودجه هاي دولتي شو تو راديو اعلام ميكنه؟..اصلا xمليارد ريال بابت فلان كار چه ربطي به چي داره؟!...خبرنگاري هم شغل راحت و بيخطريه وا..!
سردار ذوالقدر در جمع بسيجيهاي صدا وسيما گفتن:((.. 10000000 بسيجي آموزش ديده آماده دفاع از كشور در مقابل تهديد هاي دشمنان هستن..))يعني مثلا از هر هفت نفر يك نفر..برام جالبه كه من براي نمونه حتي يكيشونو ـبگو دورادورـنمي شناسم....
ايشون همچنين گفتن:((..باعث خوشحاليه كه نيمي از كار كنان صدا و سيما بسيجي هستن...))...فكر كنم اگه دفاع كردنشون مث برنامه سازيشون باشه،همه بايد بريم درخواست مهاجرت بديم..لابد ارتش هم سالي 2000 تا كارگردان و تدوين گر و..ميده بيرون!

۵/۰۶/۱۳۸۱

(( لنگش كن..لنگش كن..))..خودت بيا لنگش كن!
سر كلاس نشستي ..هفت سالته...شاش داري ناجور...چهل تا از بچه ها ،تخم سگا، الكي به بهانه دستشويي رفتن بيرون..به تو كه مي رسه معلمه ميگه:((غلط كردي..بشين سر جات..اصلا تو از همه بدتري))...حالا بايد انقدر صبر كني و تحمل كني كه آخرش گند بزني به هيكل خودت و كلاس خانوم.
....بابا من بايد برم دستشويي.

۵/۰۵/۱۳۸۱

اگه همين الان شروع كني و243 ساعت غر بزني..بنالي..ودقيقا تشريح كتي كه كاينات و بشريت چطور دودره ات كردن،چي ميشه؟
..حد اكثرش اينه كه جامعه جهاني ((تاييد))ت ميكنه.
...خب؟!
ديدي يه عامل مشكوكي هست كه باعث ميشه يه جك جالب رو در عرض يه روز از 10 نفر آدم بي ربط بشنوي؟...صبح تا حالا همه دارن در باره خانه عفاف حرف مي زنن ...از خود
شبكه جهاني اينترنت تا آبدارچي هاي شركت...اصلا مزه اش رفت!!
اگر امروز بميرم...شك ندارم ..روي قبرم مي نويسند..:((كاش اقلا به دنيا آمده بودي....عوضي))..چه چيز هجوي مي نويسند...
چرا نمي نويسي؟.....حيرون ميدوني چيه //

چرا حرف نميزني؟.....من دارم حرف مي زنم،يه بند //

چرا مي خندي؟......چون متظاهرم..و چون جواب سوال بعدي رو نمي دونم //

چرا تو لكي؟....جوابشو نمي دونم //

چرا تو ناراحت نيستي؟.....اگه يه چيزو تو دنيا نفهمي هم آسمون به زمين نمياد //

چرا انقدر اني تو؟....دوس دارم،خوبه؟
اقا چرا تيم ملي فوتبال ثركيه 13نفر (از 23 نفرشون)نماز خون جدي ان؟...در حدي كه نماز جماعت برگزار ميكنن...و حقان شكور يه جورايي چون سر دسته اين جماعته كاپيتان تيمه....چرا بازي كناي تيم ما يكي در ميون عرق خور و خانوم باز در ميان؟..حتي صاحب خانه فساد؟!!...به نظر من اين موضوع به خرداديان و آژداپكان مرتبطه...در واقع جاي خميني و آتاتورك هر دو خالي!!

۵/۰۳/۱۳۸۱

فكر كنم من ايراني نمونه اي خوبي باشم....نگاه كن وضع خرابه،اختناقه،آزادي نيست و....بعد تحولي اتفاق مي افتد...بعد جامعه وارد مرحله سخت،حساس و بحراني ((گذار))- كه واقعا مي گذارد - مي شود.....بعد..بر مي گردد به شرايط قبل!..مثل مشروطه، مثل مصدق، مثل انقلاب و احتمالا اصلاحات....حالا شده وضعيت من...شايد براي حل يا هضم اين اوضاع تخمي بايد با حجاريان مشورت كنم!...

۵/۰۲/۱۳۸۱

افتضام.....نمي دونم چي بگم............چون چيز ديگه اي هم نمي دونم....
يه چيزي..ملت هايي كه مقصر جنگان..يا بازنده رسمي جنگ ها (مث آلمان)در مورد شهدا و قهرمانان جنگشون چكار ميكنن؟..فرضا رو قبر بهترين خلبان آلمانا چي نوشته؟...:((آرامگاه ابدي مرد بزرگي كه(با عرض معذرت)200 هواپيماي انگليسيهاي بعثي ملعون محترم رو ساقط كرد))...؟!
..در ولايات خارجه كارناوال ابزار هايي دارد..كاميون هايي كه خواننده ها ورقاص ها و بلند گو ها و.. را دور شهر مي گردانند.........ما با جنازه شهداي اسير اين شوخي زشتو مي كنيم..ابزار هاي تهييج مردمو اين جور وقتا به كار مي گيريم..بعضي هامون از حرفه شريف ريش كردن جيگر مردم اونم به شديد ترين نحو نون مي خوريم...مداحها(خواننده هاي كارناوال سياسي كردن همه چيز)با ژشت هاي.............چرا؟........................خوش اومدين..آره..خوش اومدين...................................................................
اينجا كه ايستاده ام ...شيرپلا پيدا نيست..قدم و لبخند ميزنم..((چارچوب))((چار ميخ)) شده.........شيرپلاي كهنه عزيزـخودخواهانه به شيرپلا فكر مي كنم ـ..و چون افسرده نيستم..قدم و لبخند مي زنم...همين.

۴/۳۰/۱۳۸۱

اين يك نقاشيه ...تصوير روح من است...منتهي وقت و امكانات نيست..و سر كار هستم و اينا..

لذا توضيحش ميدهم ..به جاي كشيدن..:خيلي خيلي خط هاي سياه و در هم و برهم..با ضخامت هاي مختلف كه تقريبا همه كادرو سياه كردن
.....يه چيزي مابين پيكاسو و مورديلو!..يا هشلهفت و مسخره شايد..
چقدر وقت ميذاري ..چقدر انرژي..اووووووووه چقد فكر ميكني..آرزو ميكني شبانه روز 48 ساعت بود و ميدوني كه فرقي نمي كرد..
تو رختخواب ..تو ماشين سر كار تو كفيشه تو خونه سينما همه جا ...با دقت وجديت وتعهد ادامه ميدي ..مي دونم منشا تحولات بزرگي براي بشريت بودي وخواهي بود
...چيز هاي مضحكي رو نمي توني عوض كني..چيزهاي كوچك ساده بديهي عيني هلو مضحكي رو نمي توني عوض كني..يه چيزي :ديشب نيم ساعت فكر كردم تا يادم بياد چي دوس دارم,:سيگار!(لابد چون تو خونه نمي كشم)... خيلي به نمي دونم كجاي اين قضيه خنديدم.......................................................... ................
...بساطيه به مولا!!
اين آخرين خزعبلاتم(كه سهوا چيني نوشته ام!)پاك نمي شود...مجله 40 چراغ در آخرين شماره(يعني8)يه مصاحبه داره با آقاي ذاكري سخنگوي نيروي انتظامي كه خوندنيه..البته هنوز رو سايتش نذوشته...سخنگوي نيروي انتظامي اصلا عبارت غريب و جالبيه

۴/۲۹/۱۳۸۱

معتاد...كميته كاهش تقاضا اينو در يابه..لطفا!...واقعا مشتالو مي باشد
فرض كن به جاي يكي دوتا خدا داشتيم
فرض كن به جاي بنده موكل خدا بوديم(سهامدارش حتي)

ببين دو تا خدا ميتونستن تو مرحله خلقت-مث شركتاي ژاپني- عقلاشونو رو هم بذارن و دنياي بهتري رديف كنن
يعد در مرحله اي كه دنيا داشت كارشو مي كرد باز مث شركتاي ژاپني شروع كنن به بازاريابي محصولاتشون
همين خدمات دنيوي مث قد و هيكل و قيافه و زور و هوش و...بگير بيا تا آب و هوا ومنابع طبيعي و غيره

اينجوري اقلا آيندگان من سياه و ريقو نميشن!

آقا چرا من وختي مث خر تو گل مي مونم بي مزه ميشم؟..
مشخص است كه ما يك زماني يك معلم ديني داشتيم كه توضيح داد (البته به استناد مراجع محكمي كه نام نمي برم)چرا خدا يكي است..((چون اگر دو تا بودند بينشان اختلاف ميافتاد ونميتونستن كار دتيا رو پيش ببرن))‍‍‍‍‍

تازگي فكر مي كردم غير از جهنم خداي ايرانيام با بقيه فرق داره..

خداي ما يكيه چون مث خودمون نمي تونه با يكي مث خودش كار كنه ‍‍‍..

شايد واقعا دليل مشكلات ما اينه كه خدامون ما رو مث خودش آفريده..عجيب و غريب ..خود محور و....حرف مرد يكيه ‍‍
كاري ندارم بوش چي گفته...اما واقعا با تظاهرات گسترده مردمي كي تو دنيا خر ميشه
اگه همين فردا يه چيزي مث وود استاك حتي با شركت اندي و ليلا فروهر تو تهرون راه بندازي كمتر از تظاهرات گسترده مردمي آدم مياد؟...سياست خارجي ما خاله بازيه جان خودم...
يه كم بي ربطه.. كانال لوس آنجلسي جام جم -وسط برنامه هاي دايمي اين كانالا..كه ميدونين
خود آشغالن-يه چيزي داشت:پر چونه

يه تلفن يه عكس مسخره پشت مجري ويه مجري زشت و بد لباس (كه تا اينجاش عاديه)به اسم بهروز پاكشير(كه غير عاديه كاملا!)

موضوع :سكس و روابط جنسي....خيلي مشتي و بي تعارف..وگاهي بي ملاحظه

...مساله سكس تو اين مملكت از دمكراسي و زلزله وحمله آمريكا هم مهمتره وخيلي هم جدي ميگم
...اين بحث شيرين رو ايشالا اگر عمرمون به دنيا باشه ادامه ميدم ودر هر حال ادامه هم دارد!
در مورد بهروز پاكشير هم خودم بعدا با شبو حرف ميزنم

۴/۲۶/۱۳۸۱

اين يكي دو روزه كلي بلاگ هاي فارسي رو جويدم(..مبتدي وفضول و ..)
آقا ما ايرانيها چقدر سياسي هستيم!
چقدر خوب مي نويسيم!
چقدر بامزه ايم!
چقدر چتيم!
....و چقدر ميگيم : ما ايرانيها(..يا اين ايرانيها!!..).. !
سجول عوضي هر وخ اينو خوندي بوق بزن..بوق
**** ..من ميگم خداوند متعال شباهت زيادي داره با بيل گيتس و مايكروسافت مربوطه...ما رو ول كرده تو يه دنياي به قول قدما آلفا ورژن ..
.از انحصاري بودنش هم نهايت سو استفاده رو ميكنه...بد ميكنه... ..هيچ فيد بكي هم نميگيره..
آقا ديشب در اتوبان همت با يك فروند زامياد فرد اعلا(با چراغ خاموش البته)روبرو شدم
ميگن (( در جهنم مار هايي هست كه از دستشون به اژدها پناه مي بري))
..در خيابان هاي تهران الاغ هايي هست كه از دستشون به طويله درخواست پناهندگي سياسي ميدي...
****

۴/۲۵/۱۳۸۱

عنوان مضحك فوق حاكي از احساس من نسبت به كشف ديرهنگام اين پديده قرن (blog)مي باشد.
به قول يه همكارم اينترنت جديدا خيلي وسيع شده!!..
اين جوري..