۲/۱۰/۱۳۸۳

منتظرم كه بيدار شم ..ولي مي خوابم..توي خواب به جاي بيدار شدن مي خوابم و خوابهاي مزخرف مي بينم..خواب مي بينم دل و روده زني كه پيششم مث آشغال مي ريزه بيرون..بيدار مي شم... اينجام ..منتظرم كه بيدار شم ..بيدار شم و چيزي يادم نياد.

۲/۰۶/۱۳۸۳

توصیه های یک پدر تهرانی

1-با کراوات سر توالت ننشین
2-از زامیاد دوری کن
3-فرض کن همه تهشون باد میده
4- با تاکسی طی کن
5- مگنا نکش
6-به خدا فحش نده
7-رفتی اصفهان نقشه بخر... آدرس نپرس
8-تو جمع به باسن خانوما خیره نشو
9-به کسی نگو... می زنی
10-نزول نگیر .. ولی بده
11-4 تا آکورد رو گیتار یاد بگیر..تو جمع نزن ،………!
12-اصطلاحات خارجی به کار نبر..مگر فوق تخصصی…" "
13-برین به هر چی سیاستمداره..فقط تو می فهمی..و دایی جان ناپلئون
14-یادت باشه:"این" ایرانیا هیچی نمی فهمن..ولی "ما" ایرانیا خیلی از بقیه بهتریم
15-همیشه دروغ نگو..گاهی کار نمی کنه
16-نصیحت کن
17-رو خلافی ماشینت شکایت کن
18-با پلیس چونه بزن
19-به من نگو سیگار می کشی
20-موبایلتو رو خونه دایورت نکن
21-اگه پراید خریدی ترمز کره ای بذار
22-زیراب هیشکی رو علنی نزن
23-نگو ببخشید..ممکن نیست تقصیر تو باشه
24-از یه بانک آشنا 10 تا وام قرض الحسنه بگیر
تنها نیستیم
-مصریها 70 ملیون نفرن و همه در حاشیه نیل زندگی می کنن
-کمبود نان دارن..و بازار سیاه نان..
-یه رییس جمهور مادام العمر نابغه! دارن
-اجتماع بیش از سه نفر!عموما منجر به بازداشت میشه
-وضع ماشین مث ایران و وضع خونه عموما از ایران هم ضایع تره
-هیچ جور نهاد مدنی به هیچ صورتی(مگر دولتی!)وجود نداره
-اگرحرف زیادی بزنی به راحتی غیب میشی..اگه معروف و موجه باشی بازنشسته میشی(چون به هرحال کارمند دولتی!)..ضمنا حقوق بازنشستی همون حقوق پایه ایه که 10% حقوق معمولته
-مایه دارا برچسب میوه هارو(که توضیح "خارجی"بودنشه)از روشون نمی کنن
-اگه نمازخون باشی سر هر موضوع زاقارتی متهم اولی
-اگه مصری باشی و از ایران برگردی یه ساعت مهمون حراستی و سوال و جواب و اینا
-از آخرین کسی که در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام(و نه شرکت)کرد،اطاعی در دست نیست
-دلیل این که مصریا "ج" رو "گ"تلفظ می کنن و "ق"رو اغلب تلفظ نمی کنن..صرفا تقلید از خارجی هاس
-تو اکثر جاها به خصوص جاهای فقیر-ملت زیاد بچه دارن(+5تا)به دلیل نبود قانونه..خانواده بزرگتر =قدرت بیشتر
-مجلس پر آدماییه که بیشتر از 20 ساله اونجان
-نماینده های مجلس اینقدر عاشق مبارک هستن که می خوان با شیوه کلونینگ تکثیرش کنن(جک مصری)

راست و دروغش پای گوینده..که مصری و استاد دانشگاهه و اینا رو خیلی عادی تعریف می کرد
(فکر کنم این پست رو یه بار دیگه هم فرستاده ام)
..داری میری..بچه هه می پره جلوی ماشینت و تموم..یه تست رو اشتباه پر می کنی و سر از یه جای دیگه دنیا در میاری...سازنده کاندوم هر یه ملیون یکی معیوب داره که سهم تو میشه...خروجی بزرگراه رو رد می کنی ..می زنی رو ترمز..یه عمر فلجی..چکت رو دستکاری می کنن و نمی تونی ثابت کنی ..زندان....
هر روز اتفاقایی که از کنترلت خارجن می افتن..حتما..دنیا اونجوری که تو می خوای نمی تونه باشه..و احتمالا توهم جنگیدن با این موضوع بخشی از مشکله ..نه راه حل..

..دعوای اصلی شاید اینه که تو -با وجود همه این حرفا-چقدر اونجوری هستی که می خوای..تازه اگه بدونی چی می خوای..


پ.ن:پائولو کوئیلو رو ندیدین این دور و برا؟!!

۱/۲۴/۱۳۸۳

مهندس:"الان در سطح دنیا تو صنایع بسته بندی کاغذ داره جایگزین پلیمر و مواد لاستیکی میشه چون هم ارزون تره هم قابل recycle bin شدنه"!!

۱/۱۸/۱۳۸۳

حالم اصلا خوش نبود..عموما اين طوريم!..5 صبح پاشي بري بندر عباس چال كني و برگردي..ساعت دور بر 9 شب بود كه حضرت توپولوفش به آستان مبارك مهر آباد نزول اجلال فرمودند.خانم غرغرو از ته كابين دويد اومد جلو ..به من هم غرغر كرد"با اين هواپيماشون و..."در واقع داشت هجومش به جلوي كابين رو توجيه مي كرد..من داشتم تقريبا كتاب مي خوندم همينجوري كرمم گرفت سرم رو هم بالا نياوردم كه جوابش رو بدم..مسخره است اما حالم خوب شد..و شروع قريب به چهل ساعت شنگولي بي وقفه بود كه حس غريبيه...

ممه ها سفت تر شدن..قهوه ها خوشبوتر شدن........الكل شادي شد....آئودي ttشد...كالباس مزه بچگي مي داد...هوا مست و پاتيل زير آفتاب اين تهرون تلو تلو مي خورد..من .."من"با 6 تا كاسب گفتم و خنديدم و ريسه رفتم....جاي رفقا رو خالي كردم ...و دونه به دونه يادم اومد كه چرا هر كدوم از رفقا رفيقن.........امروز صبح كه بيدار شدم خودم بودم ..غصه نخوردم البته!

يه سالي با بي ميلي نسبي به پيشنهاد رفق تورانه رفتيم كلاردشت ..از همين سيستماي دانشجويي سابق..وسطاي سفر يهو دوزاريم افتاد كه چقدر من خوشم در اين لحظه..و چند ساعتيه كه خوشم...خوشحالي يادم اومد يهو انگار ..و ديگه يادم نرفت..حالام خيلي وقتها حالم هيچ خوش نيس ..عموما اين طوريم!..اما از بعد اون قضيه ديگه خوشحالي يادم نرفته..مي دونم كه وجود داره و گاهي به طرز مضحك(يا بي مزه اي)يه زن مسن غرغرو رو صندلي تنگ توپولوف استارتش رو مي زنه...عجب هاليوودي شد!

در پايان لازم است از رفيق غيرتمندم..اسب سبز و بزرگوارم..مراتب تشكر و قدرداني خود را اعلام كنم كه ديشب بدون يك قطره روغن ترمز(و كلا فاقد ترمز)ما رو با سرعت صد و بيستKm/h
با مخ هاي تعطيل تا در خود خونه رسوند.
منظور از ما من و نايب برحق امام زكرياي رازي در دوران غيبت حضرتش مي باشيم.