۴/۰۳/۱۳۸۲
۴/۰۱/۱۳۸۲
..ديگه حتي توهم اينكه واسه خودم مي نويسم رو ندارم..مي نويسم كه خونده شه..مث نشريات زرد گاهي صرفا يه چيزي سرهم مي كنم كه مشترياي محدودم نپرن..از طرف ديگه عموما حرف خاصي ندارم كه بزنم..به علاوه چون يه جور بي استعدادي ابدي در رابطه با تايپ دارم اغلب به جملات قصار قناعت مي كنم..
..با همه اين حرفا يه جورايي حال ميده كه صد نفربيان مطالبي رو كه در حالت عادي اهميتي براي كسي نداره بخونن و حتي(ندرتا!) درباره اش نظر بدن..
خود اين مطلب هم جزو موارد مربوط به مشتري داري است!
..با همه اين حرفا يه جورايي حال ميده كه صد نفربيان مطالبي رو كه در حالت عادي اهميتي براي كسي نداره بخونن و حتي(ندرتا!) درباره اش نظر بدن..
خود اين مطلب هم جزو موارد مربوط به مشتري داري است!
۳/۳۰/۱۳۸۲
دختره با همچين لحن تند و با غيظ،و صداي تيزي برگشت به پسره گفت "بي شخصيت" كه صد رحمت به مادر قحبه!
×××
گفتم يه قدمي بزنم ..ببينم چي شده كه اينجوري شده..اقلا اشتباهات مهمم رو بشمرم..........از زور پا درد نمي تونم راه برم.
مي خواستم يه دو تا راه حل پيدا كنم،بيست تا مشكل ديگه رو كشف كردم.
×××
اين بلاگ (و امثالش ) يه نكته جالبي داره..در عين اين كه چون شخصيه نه به اطلاعاتت چيزي اضافه مي كنه و نه مايه تفريحه،از طرف ديگه هيچ چيز واقعا شخصي جدي اي هم..به خاطر محافظه كاري نهادينه شده..توش پيدا نمي شه.
×××
افسردگي.. البته مي دانيد ..يك بيماري است.و.بديش هم اينه كه واقعا شرايط آدم رو به سمتي سوق مي ده كه دلايل كافي براي ناراحتي وجود داشته باشه..كه اين كار رو سخت مي كنه..ديگه اين كه ما افسرده رو معادل "خيلي غمين" به كار مي بريم و حجم افسردگي مون رو به مقدار بدبختي واقعي مون بسط مي ديم..
ظاهرا ..نمي دونم به استناد كدوم آمار ..ميزان افسردگي دور و بر ما خيلي زياده..با شواهد هم خوب جور در مياد..نمي دونم اشكال از كجاس ..اما من متاسفانه كم كسي رو مي شناسم كه قبول كنه افسرده است..و قبول كنه غير از بدبختي ! در صدي از مشكلات غول آساي دور و برش صرفا ناشي از افسرده بودنه ..و به تبعش قبول كنه كسايي كه مشكلات واقعي خيلي بيشتري هم دارن اما راحتتر كنار ميان لزوما احمق يا بي قيد يا خيلي قوي نيستن..شايد واقعا فقط حالشون بهتره..
۳/۲۶/۱۳۸۲
آقا من يه فرضيه اي دارم ،كه البته چيز مهمي نيس.
فرض كن تو امريكا باشي!مثلا رييس CIAاي چيزي..چه جور جاسوسي به دردت مي خوره؟تو ايران مثلا؟
يهودي ها؟..شعرا؟..نويسندگان ادبي؟...اينا كه اطلاعاتشون به درد خودشون هم نمي خوره!
حالا ما يه بابا يي داريم كه در طول جنگ در قرارگاه خاتم الانبيا بوده..(مركز هماهنگي عمليات ارتش وسپاه) يعني اطلاعات خالص و مفيد! اونم بدون مسووليت اجرايي مث فرماندهي عمليات و اينا!
درست وقتي ورق جنگ برگشته و امام هم راضي به صلح شده(به گفته آقايان هاشمي و يزدي)مي ره و آفا رو راضي به ادامه مي كنه..و با تهاجمي شدن جنگ توسط ايران راه اومدن ناواي امريكايي به خليج فارس وا ميشه!..آدم موثريه،نيس؟
بعد جنگ رييس سپاه ميشه تو اون سالهاي حساس(چه سالي حساس نيس تو اين مملكت؟!)..اگه با امريكاييها دوس مي شد اون موقع سقف حركات محتمل خركي سپاه رو كاخ سفيد تعيين مي كرد..مي صرفيد نه؟
بعدش كه اصلاحات و اين حرفا راه ميفته ديگه وجهه سپاه مث سابق نيس ..مي زنه بيرون كه كار فرهنگي كنه ،از بد حادثه اما (لابد چون خوشخط بوده)ميشه دبير شوراي مصلحت نظام..مركز رايزني هاي خيلي سطح بالا..من كه گاهي فكر مي كنم جز مذاكرات و چك وچونه هاي پشت پرده مجمع ديگه ساير اطلاعات مهمو همه مردم تو خيابون هم دارن!
زرتي پسرش ميذاره ميره امريكا ..آب از آب تكون نمي خوره
حالام كه ميگن چون تافل داره آقاي هاشمي فرستاده ايشونو برن با يانكي ها مذاكره كنن.
از اون طرف سايتش هم بر خلاف خيلي سايتاي جهت دار داخلي فرت و فرت اخبار مربوط به نا آرامي ها رو منعكس ميكنه..
من اگه جاي امريكاي جهان خوارفلان بودم يه جوري اين سردار دكتر محسن رضايي رو جذبش مي كردم..حالا من هي مي گم اين بوش خره..تو مي گي اين بوش يا باباش؟!
فرض كن تو امريكا باشي!مثلا رييس CIAاي چيزي..چه جور جاسوسي به دردت مي خوره؟تو ايران مثلا؟
يهودي ها؟..شعرا؟..نويسندگان ادبي؟...اينا كه اطلاعاتشون به درد خودشون هم نمي خوره!
حالا ما يه بابا يي داريم كه در طول جنگ در قرارگاه خاتم الانبيا بوده..(مركز هماهنگي عمليات ارتش وسپاه) يعني اطلاعات خالص و مفيد! اونم بدون مسووليت اجرايي مث فرماندهي عمليات و اينا!
درست وقتي ورق جنگ برگشته و امام هم راضي به صلح شده(به گفته آقايان هاشمي و يزدي)مي ره و آفا رو راضي به ادامه مي كنه..و با تهاجمي شدن جنگ توسط ايران راه اومدن ناواي امريكايي به خليج فارس وا ميشه!..آدم موثريه،نيس؟
بعد جنگ رييس سپاه ميشه تو اون سالهاي حساس(چه سالي حساس نيس تو اين مملكت؟!)..اگه با امريكاييها دوس مي شد اون موقع سقف حركات محتمل خركي سپاه رو كاخ سفيد تعيين مي كرد..مي صرفيد نه؟
بعدش كه اصلاحات و اين حرفا راه ميفته ديگه وجهه سپاه مث سابق نيس ..مي زنه بيرون كه كار فرهنگي كنه ،از بد حادثه اما (لابد چون خوشخط بوده)ميشه دبير شوراي مصلحت نظام..مركز رايزني هاي خيلي سطح بالا..من كه گاهي فكر مي كنم جز مذاكرات و چك وچونه هاي پشت پرده مجمع ديگه ساير اطلاعات مهمو همه مردم تو خيابون هم دارن!
زرتي پسرش ميذاره ميره امريكا ..آب از آب تكون نمي خوره
حالام كه ميگن چون تافل داره آقاي هاشمي فرستاده ايشونو برن با يانكي ها مذاكره كنن.
از اون طرف سايتش هم بر خلاف خيلي سايتاي جهت دار داخلي فرت و فرت اخبار مربوط به نا آرامي ها رو منعكس ميكنه..
من اگه جاي امريكاي جهان خوارفلان بودم يه جوري اين سردار دكتر محسن رضايي رو جذبش مي كردم..حالا من هي مي گم اين بوش خره..تو مي گي اين بوش يا باباش؟!
۳/۲۴/۱۳۸۲
…پوتين..از وقتي پوتينم خراب شده..همه چيزو تحت تاثير قرار داده..ديگه خودمو نمي شناسم..مسخره است ،مي دونم....اما هر چي فكر مي كنم ريشه مشكلات فقط در همين كلمه خلاصه ميشه..پوتين عزيز لعنتي!..پوتين.
×××
نگهداري از سه هزار چيز كه دوس نداري به خاطر سه تا آدم كه دوس داري..
×××
هنوز هم كه فكر مي كنم مي بينم مدرسه فقط يه حسن بزرگ داشت:..تعطيلات!
×××
ديروز تصميم گرفتم كه ازخدا بخوام كه خودش رديف كنه قضايا رو ..صف ادعيه روز جمعه مومنين نذاشت صدامون اون بالا برسه...اين خشكه مقدسا با درخواست هاي ابدي شون براي رستگاري و ..!
×××
نگهداري از سه هزار چيز كه دوس نداري به خاطر سه تا آدم كه دوس داري..
×××
هنوز هم كه فكر مي كنم مي بينم مدرسه فقط يه حسن بزرگ داشت:..تعطيلات!
×××
ديروز تصميم گرفتم كه ازخدا بخوام كه خودش رديف كنه قضايا رو ..صف ادعيه روز جمعه مومنين نذاشت صدامون اون بالا برسه...اين خشكه مقدسا با درخواست هاي ابدي شون براي رستگاري و ..!
۳/۲۰/۱۳۸۲
۳/۱۹/۱۳۸۲
با همايون داشتيم خيلي جدي در مورد وضعيت نه چندان مطلوب دوستي كه تصادف كرده حرف ميزديم..شخص ثالثي كه هيچ كداممان را نمي شناخت چشمهايش پر اشك شده بود..
صاف و ساده .."بچه شهرستان"به معناي مثبت كلمه..عمري چنين موجود حساسي نديده بودم،به خصوص كه مرد جوان قلچماقي هم بود.
به خاطر ناراحت كردنش ازش معذرت خواستيم.
صاف و ساده .."بچه شهرستان"به معناي مثبت كلمه..عمري چنين موجود حساسي نديده بودم،به خصوص كه مرد جوان قلچماقي هم بود.
به خاطر ناراحت كردنش ازش معذرت خواستيم.
آدمهايي كه مرگ رو خيلي جدي مي گيرن،چه اونايي كه حواسشون هست كه دنيا دو روزه و به اين قضيه به عنوان يه انگيزه اساسي براي "زندگي پر كيفيت" نگاه مي كنن,چه اونايي كه مرگ رو پايان همه چيز مي دونن و چه اونايي كه مرگ رو به عنوان يه دروازه به دنياي ديگه ,حالا به هر نحوي , مي بينن,..اين آدما هميشه به كسايي كه حواسشون به مرگ نيس يه جورايي به ديده تحقير نگاه مي كنن..اونا رو غافل ,الكي خوش,سطحي و غيره ميدونن..
..داشتم فكر مي كردم اونايي كه مرگ رو-كه البته يه حقيقت بديهيه-ناديده ميكنن و نقشش رو لحاظ نمي كنن شايد زندگاني خالص تري دارن..خلاصه گاهي فكر مي كنم كسايي كه به اصطلاح "مرگ آگاه" هستن..يه جورايي نسبت به ملت بي خيال وضعيت رقت بار تري دارن.
"مرگ آگاه" رو همينجوري در آوردم،جدي نگيرين.
×××
آدما شبيه هم هستن..يه چيزي مث شانس باعث ميشه كه ما در شرايط زماني و مكاني متفاوت به دنيا بيايم..تمام مشكلات ما با هم ديگه زاييده مسايلي هستن كه تاثير خودمون درشون خيلي خيلي ناچيزه...مايكل جردن اگه صدسال پيش دنيا اومده بود حتي نمي تونست تصور كنه چيزي به اسم بسكتبال وجود داره..
"من"چيه؟..من به سادگي اگه تو يه خونه اونورتر به دنيا مي اومدم به همان اندازه هم متفاوت مي بودم..حالا اگه به جاي اينكه سال 54 تو ايران به دنيا بيام،سال 84 تو كاماچاتكا به دنيا مي اومدم..باز مي اومدي بلاگم رو بخوني ؟
از اين موضوع به طرز احمقانه اي نتيجه مي گيرم كه ما اصولا پيشرفت نمي كنيم..فقط شرايط فيزيكي مختلف رو تجربه ميكنيم..و مطابق با شرايط فيزيكي خودمون به محركها پاسخ ميديم..
خلاصه اينكه من وشما به هيچ وجه از يه كرم يا ماهي تنگ يا جوانه عدس "كامل" تر نيستيم فقط پيچيده تريم.
همين الان كه داشتم اين ايده نبوغ أميز رو مطرح مي كردم يادم اومد خيلي ها خيلي تميز تر از من قبلا اين حرفو زدن..از جمله يه شعري هس مال اين خانوم شيمبورسكا در مورد "پياز" كه خيلي مشتيه و يه كم مرتبط.
اينا چيه من مي گم؟
..داشتم فكر مي كردم اونايي كه مرگ رو-كه البته يه حقيقت بديهيه-ناديده ميكنن و نقشش رو لحاظ نمي كنن شايد زندگاني خالص تري دارن..خلاصه گاهي فكر مي كنم كسايي كه به اصطلاح "مرگ آگاه" هستن..يه جورايي نسبت به ملت بي خيال وضعيت رقت بار تري دارن.
"مرگ آگاه" رو همينجوري در آوردم،جدي نگيرين.
×××
آدما شبيه هم هستن..يه چيزي مث شانس باعث ميشه كه ما در شرايط زماني و مكاني متفاوت به دنيا بيايم..تمام مشكلات ما با هم ديگه زاييده مسايلي هستن كه تاثير خودمون درشون خيلي خيلي ناچيزه...مايكل جردن اگه صدسال پيش دنيا اومده بود حتي نمي تونست تصور كنه چيزي به اسم بسكتبال وجود داره..
"من"چيه؟..من به سادگي اگه تو يه خونه اونورتر به دنيا مي اومدم به همان اندازه هم متفاوت مي بودم..حالا اگه به جاي اينكه سال 54 تو ايران به دنيا بيام،سال 84 تو كاماچاتكا به دنيا مي اومدم..باز مي اومدي بلاگم رو بخوني ؟
از اين موضوع به طرز احمقانه اي نتيجه مي گيرم كه ما اصولا پيشرفت نمي كنيم..فقط شرايط فيزيكي مختلف رو تجربه ميكنيم..و مطابق با شرايط فيزيكي خودمون به محركها پاسخ ميديم..
خلاصه اينكه من وشما به هيچ وجه از يه كرم يا ماهي تنگ يا جوانه عدس "كامل" تر نيستيم فقط پيچيده تريم.
همين الان كه داشتم اين ايده نبوغ أميز رو مطرح مي كردم يادم اومد خيلي ها خيلي تميز تر از من قبلا اين حرفو زدن..از جمله يه شعري هس مال اين خانوم شيمبورسكا در مورد "پياز" كه خيلي مشتيه و يه كم مرتبط.
اينا چيه من مي گم؟
اشتراک در:
پستها (Atom)