۶/۲۴/۱۳۸۳

دركل مسخره اس كه آدم خواب ببينه استيو مك كويينه.
راستش...برنامه فرار رو ريخته بوديم..تو يه ساختمون شيرووني قديمي اسير بوديم ظاهراً..وقتي با صحنه سازي بيرون اومديم..من فكر مي كردم يه قايق منتظرمونه..از نوردبون پايين پريدم و دويدم به قصد اسكله..اما دور و برم يه جايي بود عينهو اسپيدكمر..بالاي اوسون..و قايقي هم البته در كار نبود..رفيقم داد زد هو حيوون كجا؟!..در مسير ديگه اي شروع به دويدن كرديم.
اينقدر تاريك بود كه جايي رو نمي ديدم و هي سكندري مي رفتم...يه كم وايسادم تا چشمام به نور محيط عادت كنن.
يه دشت سبز يه دستي بود كه شبيهشو تو ايران من نديدم..همين جوري كه مي دويديم من متوجه شدم كه چه كسي هستم..بله !استيو مك كويين..فقط نمي دونستم كاراكتر كدوم فيلمشم...نور يه ميني بوس پر از سرباز سبزه زارو يه لحظه روشن كرد مث روز..رفيقم چنان آه بلندي كشيد كه ميني بوسي ها شنيدن و توقف كردن...خودمون رو تو اون تاريكي انداختيم لاي تن سرد و مرطوب علفا..مث سگ ترسيده بودم..در عين حال فكر مي كردم چقدر اين سبزه ها خوشبو هستن...نفسمون در نمي اومد ، جم نمي خورديم..تو اون سكوت محض داشتم فكر مي كردم من الان تو فرار بزرگم يا پاپيون!
..يواش سرم رو آوردم بالا..قيافه رفيقم رو ديدم كه كه از نور چراغ ماشينه، مثال ماه تابان، روشن بود ..ملت توي ميني بوس هم كاملا دوزاريشون افتاده بود و داشتن بربر نيگامون مي كردن...به خودم گفتم تقش در اومد..يه بابايي شروع كرد تير انداختن سمت ما..دوباره تيز خوابيدم لاي علفا، گرچه مي دونستم از اونجايي كه اونا هستن به راحتي ديده مي شم....
صداي پاشون رو مي شنيدم كه مي دويدن و الكي سر وصدا مي كردن كه ما بترسيم(نه كه خودمونو خيس نكرده بوديم!)..شايد خودشون هم مي تر سيدن...چند قدمي بيشتر فاصله نداشتن..من اما همچنان مث تاپاله به زمين چسبيده بودم..
تو اون لحظه ها- انگار كه سعي كني يه خاطره خيلي دور رو به ياد بياري- داشتم فكر مي كردم بعد از اين صحنه مغرور و خندان و كت بسته به اردوگاه برم مي گردونن؟ يا اينكه كاراكتر پاپيونم و اين صرفا يكي از تلاش هاي نا موفقم براي فراره...

خودمو استيو مك كويين موسفيد پير و داغوني مي ديدم كه براي بار شونصدم مي خواد فرار كنه و باز بد مياره و گرفتار ميشه..و از تصور اين موضوع داشتم دق مي كردم.

اگه ساعت، چار ونيم صبح زنگ نمي زد احتمالا اين تجربه رقّت بار هاليوودي به جاهاي باريك تر هم مي كشيد..


هیچ نظری موجود نیست: