۲/۲۱/۱۳۸۲

...جناب مهندس داشت با عصبانيت و با لهحه تركي غر غر ميكرد:“ آي موهندس..تضمين كيفيت اينجا دو سال خوابيده بود ..هيچي نداشت..يه كمد نداشت..يه سوراخ كون،يه دونه سوراخ كون حتي نداشت“!
راستش فكر كردم شايد چون در جوار قزوين هستيم،اين موضوع جزو حقوق بديهي به حساب مياد..خنده مو بلعيدم و پرسيدم:“مهندس دقيقا چي نداشتين؟!“
“..سوراخ كون..منگينه ..زونكن..هيچي،هيچي نداشتيم..“

×××

در ادامه موضوع فوق: با سرويس از كارخونه برمي گشتيم نماينده هيونداي(كه مثل رهبران و فوتباليستاشون اسمش “كيم“ است!)هم توماشين بود و مشغول تبادل انگليسي اكابري با يچه ها..به قزوين كه رسيديم يكي بش گفت:“Mr Kim here is Qazvin... veeery danjoorooos city..Dont get out the car! “
كيم گفت :“why?..is dont seem dunjirus! “
يارو گفت :“دلش مي خواد ها!..از ما گفتن..“
“what?“
“nothing baba !“

هیچ نظری موجود نیست: