۱۰/۱۲/۱۳۸۱

بندر عباس:هواي عالي، ماهي هاي عجيب غريب، درياي زيبا، قشم هم كه پيداست، موزيك بستكي،سمبوسه، بيليارد، آب انبه..دو روز براي كار رفتم ولي بهم خيلي خوش گذشت.
..همش نا خودآگاه با دوبي مقايسه مي كني و به طرز احمقانه اي از خودت مي پرسي چرا اينجوريه؟

“سياهه،نارگيله!“ اين نوارو هم با خودم از اونجا آوردم.

×××

يكي واسه من توضيح بده:از همه جاي ايران همه رقم آدم ميره بندر كار كنه،اونوقت بيكاري بين خودشون بيداد مي كنه .جايي كه رفته بودم كارگراي ساختموني هم ترك و كرد بودن..
ديگه اينكه انقدر معتاداي درب وداغون مي بيني ،كفت مي پاچه. يكي مي گفت بيكاري ينجا ناشي از نبودن كار نيس، بلكه به خاطر دو تا صنعت سنتي منطقه است: صيادي و قاچاق..مردم تن به كارگري و ماهي صنار نمي دن.

هیچ نظری موجود نیست: