۱۰/۰۵/۱۳۸۱

در اروپا چند نفر ايراني هست؟در آمريكا چندتا؟ اونوقت چند تا نهاد مدني براي محافظت از حقوق اين اقليت فرهيخته و ثروتمند و با فرهنگ و تحصيلكرده و .. وجود داره؟
...گاهي فكر مي كنم اين همه ايراني فعال و نابغه و علاقه مند كه خارج از كشور هستن ،واقعا غير از نجات مملكت ،هيچ كار مفيد ديگه اي نمي تونن انجام بدن؟
شايدم منو جو گرفته و فكر مي كنم اونجا خيلي خارجه و از كنار گود دارم دستور لنگ كردن صادر مي كنم..شايد هم چنين موسساتي وجود دارن و فعاليت مي كنن و من خبر ندارم.
كسي چيزي نمي دونه؟


×××
دو روزه كه نخوابيدي،هفده هجده ساعت يه ضرب كار كردي،از ساعت سه صبحش فرودگاه بودي،توي اين هير و وير دنبال شيش تا كار شخصي هم دويدي،حسن ختامش هم يه خارجي دونگ نصبت شده كه ويزاشو بايد تو فرودگاه بگيري،ضمن اين كه بارشو هم تو دوبي جا گذاشته و عرضه خريدن خمير ريش از فروشگاه هتل رو هم نداره..

مياي بيرون ،ماشين نداري، برف مياد ،باطري موبايلت تموم ميشه، يه قهوه داغ توي يه جاي آشنا و خالي مي خوري و از خيابان ونك سرازير ميشي....

دو سطر بالا تصوير بهترين حال و هوايي است كه مي توانم به ياد بياورم..و عاشق خودم بشوم!!


×××
شراب تلخ مي خواهم كه مرد افكن بود زورش...نداري،ژرژيك جان؟!
×××


***
there’s a reason why people don’t stay who they are.
قال پتي اسميت(عليهاالسلام)


۱۰/۰۴/۱۳۸۱

از اينكه زنده ام خوشحالم..اين رو با نهايت خودخواهي مي گم..در واقع به نظرم ،خودم تقريبا تنها آدم مهمي هستم كه به اندازه كافي به فرديت من احترام ميذاره..البته اين موضوع عجيبه ولي جالب نيس..بگذريم.
“از اينكه زنده ام خوشحالم..“بايد حواسم باشه كه اين مطلب يادم نره.
...يه قلم مهمان نوازي ايراني:
غذاي كارخانه پلو و خورشت قيمه است..تو البته چون ميهماني برايت زير پلو چند تكه گوشت ماهيچه پنهان كرده اند! و وقتي به آقاي راننده مي گي مي خواي از شهر سيگار بخری مي بردت به يه ميدون تاريخي كه دور تا دورش مغازه هاي عمده فروش سيگار و تنباكو هستن...تازه براي خريد چيپس ميخواس مارو ببره فروشگاه رفاه، اون سر شهر ،كه با هوشياري انقلابي ما مواجه شد و به يه بقالي همون دور و بر رضايت داد.
...يكي دو ساعت بعد هم به مراسم “قل قلي“ و هر جور ساخته شدني كه طلبه باشي ،دعوت ميشي..البنه در هتل چوبرختي! وجود ندارد.

۹/۲۵/۱۳۸۱

..به محض اين كه مشكل افسردگي حاد اطرافيانم را يك كاريش بكنم...خودمو به يه روانپزشك حاذق نشون مي دم.
شعري از من:

وقت نيست
پس زود اين شعر را بگويم
تا لوله نتركيده
..تلفن زنگ نزده
تا برنامه بعدي امروز را دريافت نكرده ايم

قرار نبود شعري در كار باشد
تنها قرار بود ،در اين برهه از تاريخ،ظرفها شسته شوند.

خب الحمدلله
به بهانه اين كاغذ هاي كاهي
فرصتي شد
تا
به غريبه در آينه بگويم
سلام!

..
ببخشيد،زنگ زدند.
شاعر تنهاست،رويايي است ..نمي بوسد،عشق نمي ورزد،نمي جنگد،گاهي حتي نمي خواهد بفهمد،......هست، نگاه مي كند،تظاهر مي كند.....شاعر خودخواه است..خيالباف- خودخواه-خرفت،...خ بعدي،خلاق مثلا،او را نجات نمي دهد.

..جديدا حرفهاي گنده تر از دهن مي زنم،توجه داري كه؟!

۹/۱۵/۱۳۸۱

...“وقتی حقيقت رو پوست کنده بگی مثل يه دروغ شاخدار ميشه که ماتحت آدمو پاره ميکنه ...“
اغلب در طول روز،ايده هاي درخشان و در افشاني به كله ام خطور ميكنه و تصميم ميگيرم شبانگاهان اونارو به ميراث فرهنگي بشر اضافه كنم..مطلبي كه هست يا فراموش مي كنم يا به موقع متوجه احمقانه بودن افكار عميقه ام ميشه...خلاصه نهايتا “فرت“هر چي دم دهنم مياد ميزنم ميره..شايد خاصيت وبلاگه يا بي خاصيتي من..
از اين موضوع بي اهميت احتمالا تنها كسي هم كه متضرر ميشه همون بشريته!
همين.
بعضي وقتا ممكنه غمگين يا افسرده يا پژمرده باشي ...ممكنه شنگول يا ملنگ باشي،ممكنه اعصاب نداشته باشي،ممكنه مظلوم واقع شده باشي يا مستاصل باشي...ممكنه حال نداريا خسته باشي يا هر چي..
حالا اگه هزار بار ،هر روز خدا ببيني كه حالت مث ديروزه،منطقا بايد اولين چيزي كه بهش شك مي كني مخ خودت باشه،...تشخيص من اينه كه تو هم يه جورايي معتادي ...مث بنگي ها و احتمالا خود بنده!!

۹/۱۲/۱۳۸۱

...((دوجور ميشه نوشت: انقدر بنويسی تا تموم شی. يا نوشته هات نتيجه پردازش خونده هات باشه. فقط تو حالت اوله که تموم ميشی. نوشته هات هم. اونوقت از خودت ميپرسی "کل زندگی من فقط 6 ماه حرف بود؟"))
...راس مي گه،خب!بنابراين:
خانوما ،اقايون..خير از جووني و خوشگلي تون ببينين..بي كس از دنيا نرين،..تو رو ارواح اجداد آدم خوارتون،يه Emailبه ما بزنين،كه ناكام و ناتمام از اين دنيا نريم!
..خدايا، به حق پنج تن ،پدر email فرستو بيامرز...


۹/۱۰/۱۳۸۱

PIZZA

-چطوري؟
-اي بابا..اخ.. پيف..اه ..اوه..اين چه وضعيه آخه؟
اينم زندگيه؟..گندش بگيرن...اون از اون ،اينم كه از اين..هر چي زور مي زنيم هيچي...اول قرار نبود!چرا اينطوري شد پس؟!....مزخرفمزخرفمزخرف...خيلي مزخرف.
-ميگم...كاري نداري؟!
(...لابد اگه بگي“ خوبم“ سوسك ميشي!)


-چرا؟
-چون :رفيق ناباب،استبداد،خفقان،فشار كار،بدهي،اين مردم نفهم،خستگي،نون بربري،زغال خوب،به خاطر خودت،آينده نا معلوم،مبارزه با سيستم،همرنگي با جماعت،....
-گه خوردم!
(..بگو“ببخشيد“،يا اقلا بگو “دلم خواست“)

-چه خبر؟
-هيچي!..تو چي؟
-....هيچي!
-نه!جدي!؟
( ] ...[ )

-تو مي گي چيكار كنم؟
-نظر خودت چيه؟
(ر.ك. دستور العمل مشاوره)

-مياي بريم كوه؟
-مگه بيكارم؟!

-حالت خوبه؟
-از تو كه بهترم!

***

..در ادامه مطلب فوق:
ديشب تو همت، يارو نئشه و خراب كوبيد در كون ماشين پشت سريم،اونم تحت تاثير نيوتون بي شرف، اصابت كرد به ماتحت ماشين من.ماشين خودش و پشت سري من له و لورده شدن.منم سهم خوش شانسيمو دشت كردم و مختصرا هاچ بك شدم.(نيم ساعت قبلش براي اولين بار در زندگيم تو يه قرعه كشي برنده شده بودم: “يك پيتزا براي هفته آينده !“)
حالا پياده شدم ،دارم كمكش مي كنم،بهش ميگم:خودت خوبي؟
ميگه :از تو كه بهترم!

(شايدم راس ميگه!چون اون بيمه داره ،من نع!)


***

در اثر مطالعه يك كتاب كوتاه، از مطلب بسيار مهمي مطلع شدم:
شبانه روز براي اديسون،گاندي، بيل گيتس ،جان لنون و..هم درست 24 ساعت بوده است!
باشد تا اين حقيقت بديهي مثبت انديشانه را نيز ضايع كنيم!!