۱۲/۱۵/۱۳۸۲

"..ویسکی حالی میده وا..زمستون گذشت و یه توچال نرفتیم..قبضا رو ندادم..کت شلوارم مونده تو خشکشویی..2 هفته اس..دلمون واسه این عوضیا تنگ شده..به نظرم زیادی رو اعصاب بر وبچ می دوم.به ایناچه.بابا یه حرکتی بکنیم...اینو چیکارش کنم"
-می فرمودین مهندس..گوشم با شماس..

هیچ نظری موجود نیست: