۶/۰۹/۱۳۸۱

چند وقت پيش كه اسمم واسه فوق ليسانس دراومد(وباعث حيرت اطرافيان وخجلت من شد)..احساس مي كردم حتما يه جاي كار اشكال داره..
الحمدلله سيستم هوشمند آموزش كشور اشتباه پيش اومده رو تصحيح كرد و اسمم در فهرست نهايي اعلام نشد..اين هيچي ..
((پاشو برو ..پاشو برو..))امروز زدم رفتم سنجش..بي خيال ،و مومن به اين كه كسي جوابمو نميده..كه نداد..فقط نمي دونم چرا عصباني برگشتم بيرون..روابط عمومي سازمان فقط يك چيز براي عرضه داشت:شماره صندوق پستي دفتر مركزي!..ياد محيط مزخرف دانشگاهمون افتادم و از خودم تعجب كردم كه وقت بي خاصيت ولي عزيزمو صرف اومدن به اينجا كردم..
فرض كن دختره( كه چادري و ريزنقش و سيبيلو بود)با رتبه 4 رد شده بود..فكر كنم تو شيمي كه ظرفيت بالايي هم داره..مي گفت من 19 ساعت كوبيدم اومدم شما به من ميگين نامه بنويسم كه بره حالا تو صندوق خاك بخوره..و پاسخگوي محترم دستش رو با حالت ((بيشين بابا))آورد بالا وبا خونسردي كارمندانه قابل تحسيني گفت:..من از تو بد تراش رو هم زياد ديدم!..برو وقت مارو نگير..
كلي اتفاقات طبيعي ومعمولي با نمك ديگه هم افتاد كه حال تايپ كردنشونو ندارم..

ميدوني؟!اين مخيط هاي اداري..سيستم آموزشي..ثرافيك شهر..اخبار روزنامه..دولت و ملت و خلقت و غيره چنان خرتوخري عظيم ،مزخرف و يكپارچه اي رو شكل ميدن كه وقتي شب تو بوتيك آرين يه پيرهن رو راحت عوض كردم از ذوقم مي خواستم دختر بيريخت پشت صندوقو يه ماچ خيس آبداري بكنم..البته نكردم!

هیچ نظری موجود نیست: