۶/۱۹/۱۳۸۳


مادر گرامم-طبق معمول- تنهايي رفته بود سينما..مهمان مامان..بدش اومده بود..هر چقدر واسه من و خواهرم جالب بود ،به نظر اون الكي و پيش پا افتاده بود..اون هول و ولا و دلهره پنهان ناشي از آبرو داري كه واسه ما فيلمو "ايراني" و "آشنا" و معني دار مي كرد از نظر اون فرقي با سريالاي در پيت نداشت..رفتار آشناي حرص خوردن از دست پدر خانواده هم به نظرش غريب مي اومد..
آخرش طبق معمول هيچ كدوممون هم با نظر اون يكي قانع نشديم.. همين..

هیچ نظری موجود نیست: