۳/۳۰/۱۳۸۲

دختره با همچين لحن تند و با غيظ،و صداي تيزي برگشت به پسره گفت "بي شخصيت" كه صد رحمت به مادر قحبه!
×××
گفتم يه قدمي بزنم ..ببينم چي شده كه اينجوري شده..اقلا اشتباهات مهمم رو بشمرم..........از زور پا درد نمي تونم راه برم.
مي خواستم يه دو تا راه حل پيدا كنم،بيست تا مشكل ديگه رو كشف كردم.
×××
اين بلاگ (و امثالش ) يه نكته جالبي داره..در عين اين كه چون شخصيه نه به اطلاعاتت چيزي اضافه مي كنه و نه مايه تفريحه،از طرف ديگه هيچ چيز واقعا شخصي جدي اي هم..به خاطر محافظه كاري نهادينه شده..توش پيدا نمي شه.
×××
افسردگي.. البته مي دانيد ..يك بيماري است.و.بديش هم اينه كه واقعا شرايط آدم رو به سمتي سوق مي ده كه دلايل كافي براي ناراحتي وجود داشته باشه..كه اين كار رو سخت مي كنه..ديگه اين كه ما افسرده رو معادل "خيلي غمين" به كار مي بريم و حجم افسردگي مون رو به مقدار بدبختي واقعي مون بسط مي ديم..
ظاهرا ..نمي دونم به استناد كدوم آمار ..ميزان افسردگي دور و بر ما خيلي زياده..با شواهد هم خوب جور در مياد..نمي دونم اشكال از كجاس ..اما من متاسفانه كم كسي رو مي شناسم كه قبول كنه افسرده است..و قبول كنه غير از بدبختي ! در صدي از مشكلات غول آساي دور و برش صرفا ناشي از افسرده بودنه ..و به تبعش قبول كنه كسايي كه مشكلات واقعي خيلي بيشتري هم دارن اما راحتتر كنار ميان لزوما احمق يا بي قيد يا خيلي قوي نيستن..شايد واقعا فقط حالشون بهتره..



هیچ نظری موجود نیست: